cold Mafia (P36)
cold Mafia (P36)
از زبان ا.ت :
رفتم پایین ببینم چخبره دیدم هر دوتاشون تو کاناپه دراز کشیدن.
ا.ت : مگه شما به جون هم نیفتید؟
کوک : پرنسسم
تهیونگ : پرنسسم؟
کوک : بهت بر خورد
تهیونگ : خیلی*چشم غره*
کوک : بیا بشین
ا.ت* رفتم کنار کوک نشستم کوک دستش گذاشت رو شکمم گفت...
کوک : پرنسس بابایی
ا.ت : پرنسس؟
کوک : اوهوم
تهیونگ : *پوزخند*
ا.ت : اما هنوز جنسیتش معلوم نیس
کوک : مهم نیس چون مشخصه مثل تو یه دختر فرشته هست*ل.ب ا.ت میبوسه*
تهیونگ : اهم اهم
کوک : *به تهیونگ چشم غره میره کیس شروع میکنه*
تهیونگ : اینجا سینگل نشسته
لیا : کوک؟
از زبان لیا :
امروز میخواستم برم عمارت جونکوک باید کوک ببخشم پدرم هیچ وقت دست از نقشه برداری بر نمیداره رسیدم عمارت تف تو این شانس پر بادیگارد بود سعی کردم حواسشون پرت کنم تا از اونجا رد شدم رفتم داخل در باز بود وقتی رفتم داخل با چیزی که دیدم خشکم زد..ا.ت و ج..جو.جونگ کوک داشتن همدیگه رو م.ی.ب.و.س.ی.د.ن پس اون همون دختری بود که بابام گفت قبل از ازدواج گفت اون با یه نفر بود پس روز ازدواجمون اون منو دوست نداشت...
فلش بک روز عروسی :
از زبان لیا : وقتی وارد سالن عروسی شدیم کوک چهرش سرد بود حتی لبخند هم نمیزد وقتی عاقد شروع کرد به صحبت کردن حواسش به جای من افتاد به عاقد..
عاقد : اول از آقای جئون جونگ کوک شروع میکنیم.
عاقد : آقای جئون جونگکوک شما حاضرید برای همیشه به عنوان همسر و کنار این خانم باشید
کوک : .....
کوک اصلا چیزی نمیگفت فقط نگاه ترسناکی به لیا مینداخت میدونست قراره این خبر به گوش ا.ت برسه برای نجات ا.ت مجبور شد قبول کنه
کوک : بله
عاقد همین حرف به لیا گفت...
لیا : بلههه
عاقد : شما زن و شوهر اعلام میکنم
وقت بوسیدن بود لیا فک میکرد قرار ل.ب هاشو ببوسه چشم هاشو بست اما با خوردن لب های کوک به پیشونی لیا نه بوسه ای کرد.لیا حسابی از این رفتار کوک تعجب کرده بود...
پایان فلش بک*
از زبان کوک :
وقتی با ا.ت داشتم کیس میرفتم صدای لیا شنیدم همه مون حواسمون به لیا بود که گوشه لبش زخم بود میتونستم بفهمم کار اون پدرشه انتضار داشت چیزی نفهمم که برای دزدیدن مدارک باک هیون اومد پوزخندی زدم رفتم کنارش
کوک : پدرت باهات اینکارا کرد*پوزخند*
لیا : برات متاسفم جونگ کوک اون هر.زه عوضی
کوک : لقبت رو اون نزار عوضی*داد*
لیا : کوک*گریه الکی*
کوک : تو برای دزدیدن مدارک باک هیون اومدی ازدواج کنی باهام هوم؟
ا.ت : چی جونگکوک چی میگی
لیا : به تو چه ربطی داره دخالت میکنی عوضی*میخواست سیلی به ا.ت بزنه کوک دست اونو گرفت*
کوک : دستت بهش بخوره باید خبر مرگت بدونی
لیا : پس اون کیه که همش دخالت میکنه*داد*
کوک : صاحب مدارک باک هیون در واقع دختر باک هیون
لیا تعجب کرده*...ادامه داره...
از زبان ا.ت :
رفتم پایین ببینم چخبره دیدم هر دوتاشون تو کاناپه دراز کشیدن.
ا.ت : مگه شما به جون هم نیفتید؟
کوک : پرنسسم
تهیونگ : پرنسسم؟
کوک : بهت بر خورد
تهیونگ : خیلی*چشم غره*
کوک : بیا بشین
ا.ت* رفتم کنار کوک نشستم کوک دستش گذاشت رو شکمم گفت...
کوک : پرنسس بابایی
ا.ت : پرنسس؟
کوک : اوهوم
تهیونگ : *پوزخند*
ا.ت : اما هنوز جنسیتش معلوم نیس
کوک : مهم نیس چون مشخصه مثل تو یه دختر فرشته هست*ل.ب ا.ت میبوسه*
تهیونگ : اهم اهم
کوک : *به تهیونگ چشم غره میره کیس شروع میکنه*
تهیونگ : اینجا سینگل نشسته
لیا : کوک؟
از زبان لیا :
امروز میخواستم برم عمارت جونکوک باید کوک ببخشم پدرم هیچ وقت دست از نقشه برداری بر نمیداره رسیدم عمارت تف تو این شانس پر بادیگارد بود سعی کردم حواسشون پرت کنم تا از اونجا رد شدم رفتم داخل در باز بود وقتی رفتم داخل با چیزی که دیدم خشکم زد..ا.ت و ج..جو.جونگ کوک داشتن همدیگه رو م.ی.ب.و.س.ی.د.ن پس اون همون دختری بود که بابام گفت قبل از ازدواج گفت اون با یه نفر بود پس روز ازدواجمون اون منو دوست نداشت...
فلش بک روز عروسی :
از زبان لیا : وقتی وارد سالن عروسی شدیم کوک چهرش سرد بود حتی لبخند هم نمیزد وقتی عاقد شروع کرد به صحبت کردن حواسش به جای من افتاد به عاقد..
عاقد : اول از آقای جئون جونگ کوک شروع میکنیم.
عاقد : آقای جئون جونگکوک شما حاضرید برای همیشه به عنوان همسر و کنار این خانم باشید
کوک : .....
کوک اصلا چیزی نمیگفت فقط نگاه ترسناکی به لیا مینداخت میدونست قراره این خبر به گوش ا.ت برسه برای نجات ا.ت مجبور شد قبول کنه
کوک : بله
عاقد همین حرف به لیا گفت...
لیا : بلههه
عاقد : شما زن و شوهر اعلام میکنم
وقت بوسیدن بود لیا فک میکرد قرار ل.ب هاشو ببوسه چشم هاشو بست اما با خوردن لب های کوک به پیشونی لیا نه بوسه ای کرد.لیا حسابی از این رفتار کوک تعجب کرده بود...
پایان فلش بک*
از زبان کوک :
وقتی با ا.ت داشتم کیس میرفتم صدای لیا شنیدم همه مون حواسمون به لیا بود که گوشه لبش زخم بود میتونستم بفهمم کار اون پدرشه انتضار داشت چیزی نفهمم که برای دزدیدن مدارک باک هیون اومد پوزخندی زدم رفتم کنارش
کوک : پدرت باهات اینکارا کرد*پوزخند*
لیا : برات متاسفم جونگ کوک اون هر.زه عوضی
کوک : لقبت رو اون نزار عوضی*داد*
لیا : کوک*گریه الکی*
کوک : تو برای دزدیدن مدارک باک هیون اومدی ازدواج کنی باهام هوم؟
ا.ت : چی جونگکوک چی میگی
لیا : به تو چه ربطی داره دخالت میکنی عوضی*میخواست سیلی به ا.ت بزنه کوک دست اونو گرفت*
کوک : دستت بهش بخوره باید خبر مرگت بدونی
لیا : پس اون کیه که همش دخالت میکنه*داد*
کوک : صاحب مدارک باک هیون در واقع دختر باک هیون
لیا تعجب کرده*...ادامه داره...
۱۸.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.