cold Mafia (P35)
cold Mafia (P35)
گئون : جواب بده*عربده*
لیا : یه دخ..تری به اسم ا.ت خودشو به عنوان خدمتکار عمارت آورده اینجا
گئون : پس کار جئون بود لعنتی*عربده*
لیا : بابا من باید چیکار کنم*گریه*
گئون : تو با اینکه نقشه هامون به باد دادی نمیتونی برگردی عمارت جونگ کوک
لیا : اما...
گئون : خفه*عربده*
از زبان جونگ کوک :
حسابی خسته بودم میخواستم برم اتاقم یاد ا.ت افتادم که سرش داد زدم برا همین رفتم اتاق او دیدم اون خواب بود وقتی نزدیکش شدم دیدم اشک هایی رو گونه هاش بود پس حتما ازم ناراحت شد اشک هایی که رو گونه هاش بود پاک کردم از ل.بش بوسه ای گذاشتم کنارش دراز کشیدم ا.ت کشوندم تو بغلم که سیاهی...
چند ساعت بعد از زبان ا.ت :
وقتی بیدار احساس کردم تو بغل یه نفرم وقتی برگشتم کوک دیدم خوابیده بود درست وقتی اول صبحی دیدمش ازش معلوم بود نخوابیده بود همینطور بهش زل میزدم اون واقعا وقتی میخوابه شبیه خرگوش کوچولو ها میشه نزدیکش شدم از ل.بش بوسه ای گذاشتم که گفت...
کوک : دوباره
ا.ت : تو بیدار بودی
کوک : گفتم دوباره
ا.ت *چاره ای نداشتم یه بوسه ای گذاشتم که کمرم گرفت به خودش چسبوند اون دستش رو گونه هام گذاشت کیس فرانسوی شروع کرد منم دستامو دور گردنش گذاشتم همکاری میکردم.. از ل.بام دست کشید از فکم تا گردنم بوسه ای میذاشت که دستام قفل کرد که سعی میکردم تقلا بکنم ولی با باز شدن در نجات پیدا کردم....
تهیونگ : اوه متاسفم ببخشید مزاحم شدم
کوک با عصبانیت : توی مزاحم هر موقع مهمی تو پیدات میشه*داد*
ا.ت : *خجالت*
تهیونگ : هعی چخبر حالا
کوک از شدت عصبانی بودن میفته دنبال تهیونگ*
کوک : چخبر بیا بهت نشون بدم*خشن،عصبانی*
تهیونگ : جان عمت گوه خوردم کمکککک الان باسنم از دست میدم.
ادامه داره....
گئون : جواب بده*عربده*
لیا : یه دخ..تری به اسم ا.ت خودشو به عنوان خدمتکار عمارت آورده اینجا
گئون : پس کار جئون بود لعنتی*عربده*
لیا : بابا من باید چیکار کنم*گریه*
گئون : تو با اینکه نقشه هامون به باد دادی نمیتونی برگردی عمارت جونگ کوک
لیا : اما...
گئون : خفه*عربده*
از زبان جونگ کوک :
حسابی خسته بودم میخواستم برم اتاقم یاد ا.ت افتادم که سرش داد زدم برا همین رفتم اتاق او دیدم اون خواب بود وقتی نزدیکش شدم دیدم اشک هایی رو گونه هاش بود پس حتما ازم ناراحت شد اشک هایی که رو گونه هاش بود پاک کردم از ل.بش بوسه ای گذاشتم کنارش دراز کشیدم ا.ت کشوندم تو بغلم که سیاهی...
چند ساعت بعد از زبان ا.ت :
وقتی بیدار احساس کردم تو بغل یه نفرم وقتی برگشتم کوک دیدم خوابیده بود درست وقتی اول صبحی دیدمش ازش معلوم بود نخوابیده بود همینطور بهش زل میزدم اون واقعا وقتی میخوابه شبیه خرگوش کوچولو ها میشه نزدیکش شدم از ل.بش بوسه ای گذاشتم که گفت...
کوک : دوباره
ا.ت : تو بیدار بودی
کوک : گفتم دوباره
ا.ت *چاره ای نداشتم یه بوسه ای گذاشتم که کمرم گرفت به خودش چسبوند اون دستش رو گونه هام گذاشت کیس فرانسوی شروع کرد منم دستامو دور گردنش گذاشتم همکاری میکردم.. از ل.بام دست کشید از فکم تا گردنم بوسه ای میذاشت که دستام قفل کرد که سعی میکردم تقلا بکنم ولی با باز شدن در نجات پیدا کردم....
تهیونگ : اوه متاسفم ببخشید مزاحم شدم
کوک با عصبانیت : توی مزاحم هر موقع مهمی تو پیدات میشه*داد*
ا.ت : *خجالت*
تهیونگ : هعی چخبر حالا
کوک از شدت عصبانی بودن میفته دنبال تهیونگ*
کوک : چخبر بیا بهت نشون بدم*خشن،عصبانی*
تهیونگ : جان عمت گوه خوردم کمکککک الان باسنم از دست میدم.
ادامه داره....
۱۷.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.