عاشق مافیا شدم
عاشق مافیا شدم
پارت ۲
ناگهان دوست دختر تهیونگ ا.ت پرت کرد زمین ا.ت سرش به میز خورد و بیهوش شد
ویو تهیونگ
وقتی دیدم یوما دوست دخترم ا.ت رو پرت کرد زمین به یوما سیلی محکم زدم
لعنتی چیکار کردی
تهیونگ فوری به سمت ا.ت رفت و سعی کرد اونو بهوش بیار ولی نتونست ا.ت رو بغل پرنسیسی کرد با پاهای بدون کفش به سمت بیمارستان رفت
ویو تهیونگ
خیلی نگران ا.ت بودم دلم خیلی شور میزنه تا بالاخره به بیمارستان رسیدم
کمک پرستار کمک کن(داد)
(علامت پرستار =)
=آقا چیشیده
* عشقم... عشقم حالش خوب نیست (گریه کرد)
=او را به اتاق شرایط اورژانسی ببرید
سریع ا.ت بردم و روی تخت گذاشتمش و از اتاق بیرون اومدم
۱۰ دقیقه بعد.....
=آقای کیم
ویو تهیونگ
داشتم گریه میکردم که یهو پرستار صدام کرد
ببله ا.ت خوبه؟
=بله ولی...
ولی چی؟
=اون حافظه اش رو از دست داده متاسفم
چ..چی(با صدای پر از بغض)
میتونم ببینمش؟
=حتما اون بیداره
تشکر کردم و وارد اتاق شدم . ا.ت دیدم روی تخت بیمارستان دراز کشیده داره با دستاش بازی میکنه با سرعت کنارش نشستم و گریه کردم
*تو کی هستی چرا گریه میکنی؟
من... من شوهرتم(میخواست ازش سو استفاده کنه و ا.ت مال خودش،کنه)
*شوهر من؟ اسمت چیه؟
اسم من تهیونگ، کیم تهیونگ(ا.ت بغل کردم)
ویو ا.ت
تهیونگ وقتی اسمشو گفت نصف حافظه ام برگشت و من فهمیدم خدمتکار تهیونگ بودم وقتی بغلم کرد برای اینکه زایه نشم اونو بغل کردم
ا.ت
*جونم
میدونی.... من واقعا دوستت دارم نتوستم اعتراف کنم
*منم دوستت دارم (از حرف های تهیونگ تعجب کرده بودم ولی نشونش ندادم )
وقتی منو ا.ت تو بغل هم بودم ناگهان میا موهای ا.ت کشید ازم دور کرد
حمایت پلیز😭🥺
پارت ۲
ناگهان دوست دختر تهیونگ ا.ت پرت کرد زمین ا.ت سرش به میز خورد و بیهوش شد
ویو تهیونگ
وقتی دیدم یوما دوست دخترم ا.ت رو پرت کرد زمین به یوما سیلی محکم زدم
لعنتی چیکار کردی
تهیونگ فوری به سمت ا.ت رفت و سعی کرد اونو بهوش بیار ولی نتونست ا.ت رو بغل پرنسیسی کرد با پاهای بدون کفش به سمت بیمارستان رفت
ویو تهیونگ
خیلی نگران ا.ت بودم دلم خیلی شور میزنه تا بالاخره به بیمارستان رسیدم
کمک پرستار کمک کن(داد)
(علامت پرستار =)
=آقا چیشیده
* عشقم... عشقم حالش خوب نیست (گریه کرد)
=او را به اتاق شرایط اورژانسی ببرید
سریع ا.ت بردم و روی تخت گذاشتمش و از اتاق بیرون اومدم
۱۰ دقیقه بعد.....
=آقای کیم
ویو تهیونگ
داشتم گریه میکردم که یهو پرستار صدام کرد
ببله ا.ت خوبه؟
=بله ولی...
ولی چی؟
=اون حافظه اش رو از دست داده متاسفم
چ..چی(با صدای پر از بغض)
میتونم ببینمش؟
=حتما اون بیداره
تشکر کردم و وارد اتاق شدم . ا.ت دیدم روی تخت بیمارستان دراز کشیده داره با دستاش بازی میکنه با سرعت کنارش نشستم و گریه کردم
*تو کی هستی چرا گریه میکنی؟
من... من شوهرتم(میخواست ازش سو استفاده کنه و ا.ت مال خودش،کنه)
*شوهر من؟ اسمت چیه؟
اسم من تهیونگ، کیم تهیونگ(ا.ت بغل کردم)
ویو ا.ت
تهیونگ وقتی اسمشو گفت نصف حافظه ام برگشت و من فهمیدم خدمتکار تهیونگ بودم وقتی بغلم کرد برای اینکه زایه نشم اونو بغل کردم
ا.ت
*جونم
میدونی.... من واقعا دوستت دارم نتوستم اعتراف کنم
*منم دوستت دارم (از حرف های تهیونگ تعجب کرده بودم ولی نشونش ندادم )
وقتی منو ا.ت تو بغل هم بودم ناگهان میا موهای ا.ت کشید ازم دور کرد
حمایت پلیز😭🥺
- ۱۰.۲k
- ۲۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط