جونگ کوک کاملا متوجه شده بود که هر کدوم از اون دوتا چیزی
جونگ کوک کاملا متوجه شده بود که هر کدوم از اون دوتا چیزی مینویسن،اهل نوشتن نبود ام کنجکاو بود،واقعا این دختر چه تاثیری رویش داشت؟ایا این دختر هم فقط یک مشتری ساده بود؟شاید یک دوست؟...پاریس هم دل گرفته بود،هوای سرد بود و نشانه ای از بارون در راه بود،به یاد جمله معروف کتاب دِزیره که میگفت ' -امسال پاریس خیلی عاشق تره...+مثل من؟...-مثل تو...' اما توی این داستان کی مثل پاریس عاشق بود؟اصلا ژانر این داستان چیه؟جنایی؟درام؟فقط دوستی ساده؟چه اتفاقی داشت میافتاد؟اون حس عجیب و مرموز که هر سه تا داشتن حس میکردن چی بود؟یک حس عجیب،دلتنگی برای کسی و چیزی که یادشون نبود،اغوش کسی که تاحالا در اغوشش نگرفته بودن،گرفتن دست کسی که تاحالا دستش را نگرفته بودن،این دلتنگی بود اما دلتنگی برای کسی که تاحالا ندیده بودنشون.حالا همه چیز بسته به ا.ت بود،ا.ت باید جایگاه خودش را توی زندگی اون دوتا پیدا میکرد یا بهتره بگم تائین میکرد...
- ۱.۲k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط