سرنوشت

سرنوشت "
p,27
.
.
کوک : پس بپر بالا حاضر شوو
.
ا/ت : باشییی
.
ا/ت بدو بدو از پله ها رفت بالا ... به چیهوپ نگاه کردم که داش با لبخند تماشام میکرد ..
.
کوک : هوم .. چیه ؟
.
جیهوپ : هیچی هیچی فقط دارم تماشا میکنم ترسناک ترین مافیای کره چجوری عاشق دختر ۱۴ ساله شده .. به خودت بیا مرد ..تو واقعا عاشق شدی خودتو گول نزن ... اون نگاه ها .. اون بوسه روی خط فک .. اون محو شدنا توی صورت ا/ت ... و این که شبا تو بغلش میخوابی ...
.
کوک : هه خیلی راحت حرف میزنی ... اون بالاخره ی روز میفهمه من چجوری خانوادشون کشتم ...بالاخره ترکم میکنه ... میشکنم میفهمی بالاخره ی روز با رفتنش قلبم میشکونه ...... حتی وقتی بهش فکر میکنم عذاب میکشن ... میدونی اون هر شب داره کابوس میبینه ... کابوس اون حرفایی که موقع کشتن خانوادش بهشون زدم حرفایی که خانوادش درموردش بعم میزدن ... التماساشون.... میدونی ... اون موقع فکر نمیکردم وابسته ی دخترشون بشم ... فکر نمیکردم که عاشق چشمای ا/ت بشم میفمی ... میترسم هوپ ... بزرگ ترین مافیا ی کره از ترک شدن توست ی دختر ۱۴ میترسه ...
.
.
.
دیدگاه ها (۱۶)

بچه ها امشب به دلیل اینکه حال روحیم افتضاحه ( میدونم مهم نیس...

"سرنوشت "p,28..ویو کوک *.با این حرفم جیهوپ اومد بغلم کرد ......

سرنوشت "p,26...بدنم مور مور شد و این از نگاه بچه ها مخفی نمو...

های بچه ها چطورین؟ مدرسه خوبه ؟😂امشب پارت میزارم بچه ها چون ...

"سرنوشت " p,23...هوفف بالاخره ی نفس راحت از دست این دختر کشی...

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط