من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_1
ا/ت:من اینکارو نميکنم بابا
بابای ا/ت: بس کن...تو باید با آقای جونگکوک ازدواج کنی
ا/ت:دارین ازم میخواین با کسی که نمیشناسمش و نمیدونم چیکارست ازدواج کنم...این غیر ممکنه
بابا شما میدونید که من هر کاری برای خوشحالی شما انجام میدم ولی این کار از من برنمیاد
بابای ا/ت : ا/ت برای بار آخر میگم...تو باید با آقای جونگکوک ازدواج کنی تمام شد
ا/ت:ولی...
بابای ا/ت:ولی و اما و اگر نداره ا/ت بر خلاف میل من انجام بده ببین چیکار میکنم...من نمیتونم بهخاطر یه دنده بودن تو آینده شرکت و ثروتم رو به خطر بندازم
ا/ت: همیشه همینجوری بودین...همیشه به کارت و پولات اهمیت میدادی هیچوقت به من اهمیت نمیدادی
من با یه اشغال ازدواج نمیکنم
بابای ا/ت: این چه حرفیه...دیگه چیزی نگو فقط آماده شو که آقای جونگکوک میاد دنبالت
ا/ت:چشم
ویو ا/ت
رفتم داخل اتاقم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم رفتم پایین اون پایین روی مبل نشسته بود
وای چقدر جذابه ا/ت نباید بفهمه که توی نگاه اول عاشقش شدی
ا/ت:سلام
جونگکوک:سلام
ویو جونگکوک
رو به بابای ا/ت کردم گفتم قولی که دادم رو انجام میدم پس نگران نباشید آقای هیم چان
بابای ا/ت: ممنونم آقای جونگکوک
جونگکوک:ا/ت باید بریم
ا/ت: باشه بریم
* جونگکوک در ماشین رو برام باز کرد و من سوار شدم و در رو بست خودش هم سوار شد بعد راه افتادیم*
مکالمه جونگکوک و ا/ت
جونگکوک: گوشیت رو بده
ا/ت: دیگه چی
جونگکوک: گفتم گوشیت رو بده(با داد)
ا/ت: گوشی رو بهش دادم
جونگکوک:گوشی رو گرفت از پنجره انداخت بیرون
ا/ت: چیکار کردی اشغال
جونگکوک: من دوست ندارم که گوشی داشته باشی راستی حواست باشه که با من چطوری حرف میزنی چون یه کاری باهات میکنم که به غلط کردن بیوفتی فهمیدی؟!
ا/ت: انقدر ازش ترسیدم که فقط سرمو تکون دادم
جونگکوک:خوبه
اینم از پارت اول امیدوارم دوسش داشته باشید
اگه دوسش نداشتید لطفا بگید تا ادامش ندم
نظرتونو حتما بگید:)
💜💜💜
#part_1
ا/ت:من اینکارو نميکنم بابا
بابای ا/ت: بس کن...تو باید با آقای جونگکوک ازدواج کنی
ا/ت:دارین ازم میخواین با کسی که نمیشناسمش و نمیدونم چیکارست ازدواج کنم...این غیر ممکنه
بابا شما میدونید که من هر کاری برای خوشحالی شما انجام میدم ولی این کار از من برنمیاد
بابای ا/ت : ا/ت برای بار آخر میگم...تو باید با آقای جونگکوک ازدواج کنی تمام شد
ا/ت:ولی...
بابای ا/ت:ولی و اما و اگر نداره ا/ت بر خلاف میل من انجام بده ببین چیکار میکنم...من نمیتونم بهخاطر یه دنده بودن تو آینده شرکت و ثروتم رو به خطر بندازم
ا/ت: همیشه همینجوری بودین...همیشه به کارت و پولات اهمیت میدادی هیچوقت به من اهمیت نمیدادی
من با یه اشغال ازدواج نمیکنم
بابای ا/ت: این چه حرفیه...دیگه چیزی نگو فقط آماده شو که آقای جونگکوک میاد دنبالت
ا/ت:چشم
ویو ا/ت
رفتم داخل اتاقم یه دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم رفتم پایین اون پایین روی مبل نشسته بود
وای چقدر جذابه ا/ت نباید بفهمه که توی نگاه اول عاشقش شدی
ا/ت:سلام
جونگکوک:سلام
ویو جونگکوک
رو به بابای ا/ت کردم گفتم قولی که دادم رو انجام میدم پس نگران نباشید آقای هیم چان
بابای ا/ت: ممنونم آقای جونگکوک
جونگکوک:ا/ت باید بریم
ا/ت: باشه بریم
* جونگکوک در ماشین رو برام باز کرد و من سوار شدم و در رو بست خودش هم سوار شد بعد راه افتادیم*
مکالمه جونگکوک و ا/ت
جونگکوک: گوشیت رو بده
ا/ت: دیگه چی
جونگکوک: گفتم گوشیت رو بده(با داد)
ا/ت: گوشی رو بهش دادم
جونگکوک:گوشی رو گرفت از پنجره انداخت بیرون
ا/ت: چیکار کردی اشغال
جونگکوک: من دوست ندارم که گوشی داشته باشی راستی حواست باشه که با من چطوری حرف میزنی چون یه کاری باهات میکنم که به غلط کردن بیوفتی فهمیدی؟!
ا/ت: انقدر ازش ترسیدم که فقط سرمو تکون دادم
جونگکوک:خوبه
اینم از پارت اول امیدوارم دوسش داشته باشید
اگه دوسش نداشتید لطفا بگید تا ادامش ندم
نظرتونو حتما بگید:)
💜💜💜
۲۳.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.