من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_2
وقتی که رسیدیم جونگکوک گفت بیا پایین
ا/ت:وای چقدر بزرگه اينجا
جونگکوک:تازه کجاشو دیدی اينجا کلی بهت خوش میگذره بیبی
ا/ت:بیبی؟!
جونگکوک:از این به بعد اينجوری صدات میکنم
ا/ت:نه تو خدا همون ا/ت صدام کن
جونگکوک:مگه دست تو
ا/ت: یا خدا
جونگکوک: ا/ت چيزی گفتی
ا/ت:چیزه...نه
جونگکوک: خب پس بیا داخل اتاق من
ا/ت:این همه اتاق چرا اتاق تو آخه
جونگکوک:زیادی حرف میزنی بیا دیگه
جونگکوک دستم رو گرفت برد اتاق خودش جونگکوک از کشو لباس گرفت میخواست لباساشو عوض کنه من میخواستم برم بیرون که جونگکوک صدام کرد
جونگکوک: داری کجا میری
ا/ت: خب میرم بیرون تا عمارت رو نگاه کنم تو هم لباساتو عوض کن
جونگکوک: باش بعد از این که همه جای عمارت رو نگاه کردی بیا اتاقم کارت دارم
ا/ت:باشه حالا
ویو ا/ت
رفتم همه جا رو نگاه کردم وقتی به آشپزخونه رسیدم یه سگ دیدم که جیغ زدم سگه هم دنبال من اومد
رفتم داخل اتاق جونگکوک
جونگکوک روی تختش خوابیده بود رفتم بالای سر جونگکوک و صداش کردم که جونگکوک دستم رو گرفت پرت کرد روی تخت
جونگکوک: بیبی میدونستی که وقتی میترسی چقدر جذاب میشی
ا/ت: جونگکوک چی میگی این سگت رو آروم کن
جونگکوک:سگم باعث شد که بیای پیش من وگرنه نمیامدی پیش من؟!
ا/ت: جونگکوک بیخیال سگت رو آروم کن لطفا
جونگکوک سگش رو بیرون برد بعد اومد روم و صورتش رو نزدیک صورتم آورد خب ا/ت فعلا میخوام صدای نفس زدنت رو بشنوم
ا/ت: جونگکوک ولم کن همون لحظه یهو در باز شد و....
#part_2
وقتی که رسیدیم جونگکوک گفت بیا پایین
ا/ت:وای چقدر بزرگه اينجا
جونگکوک:تازه کجاشو دیدی اينجا کلی بهت خوش میگذره بیبی
ا/ت:بیبی؟!
جونگکوک:از این به بعد اينجوری صدات میکنم
ا/ت:نه تو خدا همون ا/ت صدام کن
جونگکوک:مگه دست تو
ا/ت: یا خدا
جونگکوک: ا/ت چيزی گفتی
ا/ت:چیزه...نه
جونگکوک: خب پس بیا داخل اتاق من
ا/ت:این همه اتاق چرا اتاق تو آخه
جونگکوک:زیادی حرف میزنی بیا دیگه
جونگکوک دستم رو گرفت برد اتاق خودش جونگکوک از کشو لباس گرفت میخواست لباساشو عوض کنه من میخواستم برم بیرون که جونگکوک صدام کرد
جونگکوک: داری کجا میری
ا/ت: خب میرم بیرون تا عمارت رو نگاه کنم تو هم لباساتو عوض کن
جونگکوک: باش بعد از این که همه جای عمارت رو نگاه کردی بیا اتاقم کارت دارم
ا/ت:باشه حالا
ویو ا/ت
رفتم همه جا رو نگاه کردم وقتی به آشپزخونه رسیدم یه سگ دیدم که جیغ زدم سگه هم دنبال من اومد
رفتم داخل اتاق جونگکوک
جونگکوک روی تختش خوابیده بود رفتم بالای سر جونگکوک و صداش کردم که جونگکوک دستم رو گرفت پرت کرد روی تخت
جونگکوک: بیبی میدونستی که وقتی میترسی چقدر جذاب میشی
ا/ت: جونگکوک چی میگی این سگت رو آروم کن
جونگکوک:سگم باعث شد که بیای پیش من وگرنه نمیامدی پیش من؟!
ا/ت: جونگکوک بیخیال سگت رو آروم کن لطفا
جونگکوک سگش رو بیرون برد بعد اومد روم و صورتش رو نزدیک صورتم آورد خب ا/ت فعلا میخوام صدای نفس زدنت رو بشنوم
ا/ت: جونگکوک ولم کن همون لحظه یهو در باز شد و....
۳۷.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.