✨🍻 وقتی بهت اعتماد نداشت 🍻✨
✨🍻 وقتی بهت اعتماد نداشت 🍻✨
✨🍻 پارت 4 🍻✨
دارع اشکاشو پاک میکنه جلوی در کافی شاپ بود
✨🍻ویو ا.ت :
دیگه اهمیتی ندادمو فکرمو درگیر موضوع خودم کردم چرا..چرا جیمین اصلا بهم اعتماد نداره موضوع فقط امروز نیست تازگیا خیلی بهم بی اعتماد شده همش بهم شکاکه هیچوقتم نمیزاره خودم مسائل رو توضیح بدم بهش ما ازدواج کردیم اما بازم مثل دوران قبل از ازدواجمون باهام رفتار میکنه هیچوقت طرف منو نمیگیره نمونشم همین امروز بحث شربت و خراب شدن لباس مونا نیست بحث اینه که انگار یادش رفته من زنشم نزاشت حرف بزنم که بهم سیلی زد واقعا دیگه دارم مطمئن میشم دیگه دوسم نداره حح منم دیگه ازش بدم اومده کاری کرده ازش متنفر بشم با این فکرا بغضم گرفت و اشکی از چشمام خارج شدو مقدمهای برای سرازیر شدن اشکام بود از کافی شاپ زدم بیرون جلوی درش موندم هیچ تصمیمی برای حرکت بعدیم نداشتم حتی عرضهی نگه داشتن گریمم نداشتم
یهو یکی دستمو کشیدو منو چند قدم اونورتر برد منو تو بغل خودش قرار داد چشمام پر از اشک بود پس تشخیص ندادم کی بود اما بغلش عین بغلای جیمین بود سرمو بالا اوردم دیدم... ارع جیمین بود اون موقع دوراه داشتم یا منم محکم بغلش میکردمو تو بغلش گریه میکردم یا از بغلش بیرون میومدمو به لجبازیم ادامه میدادم
✓ولم کن
..._
✓گفتم ولم کن
_بیا بریم خونه اونجا حرف میزنیم
✓من جایی نمیام باهات حالا هم ولم کن
بدون توجه به حرفم براید استایل بلندم کرد و بردم تو ماشین و منو رو پاهاش نشوند چون ازش ناراحت بودم سرمو پایین انداختمو حرفیم دیگه بهش نزدم ، دستشو گذاشته بود روی یکی از رونای لختم و میفِرشُردِش
✓بس کن
_هیشششش پرنسس
بیشتر رونمو فشار داد دردم داشت میومد مطمئنن قرمز شده
گوشهی دامنمو مچاله کردم که بلکه ببینه حح کارت درسته ا.ت دستشو شل کرد
دیگه هیچ حرفی نزدم اونم متقابل همین کارو کرد
✨🍻ویو داخل خونه :
...
_ببخشید من... من... نمی دونستم داره دروغ میگه
✓واقعا که بخاطر یه هرزه زدی تو گوشم و من ازش بدم میاد ولی هیچ وقت روش شربت نمی ریزم ( نم نم گریه )
✓موضوع فقط امروز و یه شربت نیست تو تازگیا اصلا بهم اعتماد نداری دیگه بهم اهمیت نمیدی راستشو بگو ازم زده شدی دیگه دوسم نداری اینکه ازدواج کردیم این حسارو بهت داده یعنی یا دلیلی داری؟!
ادامه دارد....
حمایت فراموش نشه🥺🥂🍧
#چند پارتی از جیمین
#کپی.ممنوع
"کیوی خشن🥝🔪
✨🍻 پارت 4 🍻✨
دارع اشکاشو پاک میکنه جلوی در کافی شاپ بود
✨🍻ویو ا.ت :
دیگه اهمیتی ندادمو فکرمو درگیر موضوع خودم کردم چرا..چرا جیمین اصلا بهم اعتماد نداره موضوع فقط امروز نیست تازگیا خیلی بهم بی اعتماد شده همش بهم شکاکه هیچوقتم نمیزاره خودم مسائل رو توضیح بدم بهش ما ازدواج کردیم اما بازم مثل دوران قبل از ازدواجمون باهام رفتار میکنه هیچوقت طرف منو نمیگیره نمونشم همین امروز بحث شربت و خراب شدن لباس مونا نیست بحث اینه که انگار یادش رفته من زنشم نزاشت حرف بزنم که بهم سیلی زد واقعا دیگه دارم مطمئن میشم دیگه دوسم نداره حح منم دیگه ازش بدم اومده کاری کرده ازش متنفر بشم با این فکرا بغضم گرفت و اشکی از چشمام خارج شدو مقدمهای برای سرازیر شدن اشکام بود از کافی شاپ زدم بیرون جلوی درش موندم هیچ تصمیمی برای حرکت بعدیم نداشتم حتی عرضهی نگه داشتن گریمم نداشتم
یهو یکی دستمو کشیدو منو چند قدم اونورتر برد منو تو بغل خودش قرار داد چشمام پر از اشک بود پس تشخیص ندادم کی بود اما بغلش عین بغلای جیمین بود سرمو بالا اوردم دیدم... ارع جیمین بود اون موقع دوراه داشتم یا منم محکم بغلش میکردمو تو بغلش گریه میکردم یا از بغلش بیرون میومدمو به لجبازیم ادامه میدادم
✓ولم کن
..._
✓گفتم ولم کن
_بیا بریم خونه اونجا حرف میزنیم
✓من جایی نمیام باهات حالا هم ولم کن
بدون توجه به حرفم براید استایل بلندم کرد و بردم تو ماشین و منو رو پاهاش نشوند چون ازش ناراحت بودم سرمو پایین انداختمو حرفیم دیگه بهش نزدم ، دستشو گذاشته بود روی یکی از رونای لختم و میفِرشُردِش
✓بس کن
_هیشششش پرنسس
بیشتر رونمو فشار داد دردم داشت میومد مطمئنن قرمز شده
گوشهی دامنمو مچاله کردم که بلکه ببینه حح کارت درسته ا.ت دستشو شل کرد
دیگه هیچ حرفی نزدم اونم متقابل همین کارو کرد
✨🍻ویو داخل خونه :
...
_ببخشید من... من... نمی دونستم داره دروغ میگه
✓واقعا که بخاطر یه هرزه زدی تو گوشم و من ازش بدم میاد ولی هیچ وقت روش شربت نمی ریزم ( نم نم گریه )
✓موضوع فقط امروز و یه شربت نیست تو تازگیا اصلا بهم اعتماد نداری دیگه بهم اهمیت نمیدی راستشو بگو ازم زده شدی دیگه دوسم نداری اینکه ازدواج کردیم این حسارو بهت داده یعنی یا دلیلی داری؟!
ادامه دارد....
حمایت فراموش نشه🥺🥂🍧
#چند پارتی از جیمین
#کپی.ممنوع
"کیوی خشن🥝🔪
۱۷.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.