استاد تاریخ فا*کی ( part 32 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 32 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
☁ از زبان ا.ت ☁ : صدای چیه ساکتتتتت اهههههه چشمامو بزور باز کردم گوشیم داشت میترکید وایییییی نه نه دیرم شدددددد الارم گوشیو قطع کردم تا جایی که میتونستم تند عمل کردم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو کردم تند تند اومدم بیرون موهامو شونه زدمو یونیفرممو سریع پوشیدم وقت بستن موهامو نداشتم ، کیفم و گوشیمو برداشتمو زدم بیرون اعاااا جسی نه نه خوابه نیازی نیست برگردم واییب دیرم شد حتی وقت نکردم صبحونه کوفت کنم با تمام سرعتی که داشتم بلاخره خودم به اون دانشگاه فا*کی رسوندم اوففف بلاخره ، وارد کلاس شدم عالیییییی یسسسس استاد نیومده بود امروز اخرین جلسهی هفته ای برای کلاس تاریخ بود یس اهم لیا باز نیومده بود اییی گرسنمه ودف دیدم سونگ با خوراکی داره میاد
سونگ : صبح بخیر خانوم خوشمل
+ سلام هوم صبح توهم بخیر
سونگ : بیا بخور تا استاد نیومده
سونگ : سریع بیا بخور الاناست بیادا دختر
منم بدم نمیومد گرسنمم بود قبول کردم هوم احساس بدی داشتم نمیدونم چرا
هومم بابت خوراکی ممنون صبحونه نخورده بودم یکی طلبت
سونگ : معلوم بود جوری که با عجله و بدو بدو اومدی حدس میزدم
یهو در باز شدو جون سرشون انداخت داخل همه ساکت شدیمو منتظر حرفی از طرفش بودیم
_خب همهی جاها پره پس همه اومدن یکی بیاد برگههارو پخش کنه
چی برگه منظورش چی بود رو به سونگ کردم
+ کیش میگم منظورش از برگه چیه
سونگ : شوخیت گرفته اوف نکنه بادت نبود امروز امتحان فصلی داریم
+ شت نه هیچی نخوندم
سونگ : خیالت راحت من درسم خوبه بیا ازم بگیر
احساس کردم جون توجهشو به حرفای ما داد
_امروز کلاسو به دوقسمت تقسیم میکنم همه تک بشینن
∆ : مگه بچهایم تک بشینیم استاد
_حرف نباشه همین که گفتم بلبل زبونی ممنوع
نتونستم حرفی بزنم که همه مشغول عوض کردن جاهاشون بودن
موهام رو صورتم بود اذیتم میکرد رومخ بود
سونگ : بیا این کشو بگیر موهاتو ببین
+برگام ممنون نیاز داشتم
داشتم حس بدی به این همه مهربونیه سونگ پیدا میکردم
ازش گرفتمو موهامو بستم
دیدم جون حواسش به ما بود.
📕پرش زمانی به جمع کردن برگه ها📕 :
دیدم جون داشت برگه هارو دید میزد وایی من درسم خوبه نمراتم همیشه عالیه اما اینو گند زدم مطمینم میوفتم وایی نباید اینجوری بشه
_خب برای امروز کافیه کلاس تموم خانم پارک همراهم بیای اتاقم باهاتون کار دارم
شت ریدم
+ چشم
جون رفت داخل اتاقو منم پشت سرش رفتم ودرو بستم
_در بیارش
...+
_با توام میگم درش بیار ا.تتتت
+ .ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🍻👋🏻🐥
"کیوی خشن🥝🔪
📚🖤 پارت 32 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
☁ از زبان ا.ت ☁ : صدای چیه ساکتتتتت اهههههه چشمامو بزور باز کردم گوشیم داشت میترکید وایییییی نه نه دیرم شدددددد الارم گوشیو قطع کردم تا جایی که میتونستم تند عمل کردم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو کردم تند تند اومدم بیرون موهامو شونه زدمو یونیفرممو سریع پوشیدم وقت بستن موهامو نداشتم ، کیفم و گوشیمو برداشتمو زدم بیرون اعاااا جسی نه نه خوابه نیازی نیست برگردم واییب دیرم شد حتی وقت نکردم صبحونه کوفت کنم با تمام سرعتی که داشتم بلاخره خودم به اون دانشگاه فا*کی رسوندم اوففف بلاخره ، وارد کلاس شدم عالیییییی یسسسس استاد نیومده بود امروز اخرین جلسهی هفته ای برای کلاس تاریخ بود یس اهم لیا باز نیومده بود اییی گرسنمه ودف دیدم سونگ با خوراکی داره میاد
سونگ : صبح بخیر خانوم خوشمل
+ سلام هوم صبح توهم بخیر
سونگ : بیا بخور تا استاد نیومده
سونگ : سریع بیا بخور الاناست بیادا دختر
منم بدم نمیومد گرسنمم بود قبول کردم هوم احساس بدی داشتم نمیدونم چرا
هومم بابت خوراکی ممنون صبحونه نخورده بودم یکی طلبت
سونگ : معلوم بود جوری که با عجله و بدو بدو اومدی حدس میزدم
یهو در باز شدو جون سرشون انداخت داخل همه ساکت شدیمو منتظر حرفی از طرفش بودیم
_خب همهی جاها پره پس همه اومدن یکی بیاد برگههارو پخش کنه
چی برگه منظورش چی بود رو به سونگ کردم
+ کیش میگم منظورش از برگه چیه
سونگ : شوخیت گرفته اوف نکنه بادت نبود امروز امتحان فصلی داریم
+ شت نه هیچی نخوندم
سونگ : خیالت راحت من درسم خوبه بیا ازم بگیر
احساس کردم جون توجهشو به حرفای ما داد
_امروز کلاسو به دوقسمت تقسیم میکنم همه تک بشینن
∆ : مگه بچهایم تک بشینیم استاد
_حرف نباشه همین که گفتم بلبل زبونی ممنوع
نتونستم حرفی بزنم که همه مشغول عوض کردن جاهاشون بودن
موهام رو صورتم بود اذیتم میکرد رومخ بود
سونگ : بیا این کشو بگیر موهاتو ببین
+برگام ممنون نیاز داشتم
داشتم حس بدی به این همه مهربونیه سونگ پیدا میکردم
ازش گرفتمو موهامو بستم
دیدم جون حواسش به ما بود.
📕پرش زمانی به جمع کردن برگه ها📕 :
دیدم جون داشت برگه هارو دید میزد وایی من درسم خوبه نمراتم همیشه عالیه اما اینو گند زدم مطمینم میوفتم وایی نباید اینجوری بشه
_خب برای امروز کافیه کلاس تموم خانم پارک همراهم بیای اتاقم باهاتون کار دارم
شت ریدم
+ چشم
جون رفت داخل اتاقو منم پشت سرش رفتم ودرو بستم
_در بیارش
...+
_با توام میگم درش بیار ا.تتتت
+ .ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🍻👋🏻🐥
"کیوی خشن🥝🔪
۱۴.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.