استاد تاریخ فا*کی ( part 31 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 31 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
بعد چند مین ا.ت رفت و لیا هم پشت سرش رفت ، منم دیگه حوصلهای نداشتم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم شرکت تا به یه سری از کارام رسیدگی کنم
راستش من تو شرکت ادکلن ∞MS علاوه بر سهام دار مدیر اصلی هم هستم و بقیه فقط و بقیه فقط این جنبشو میدونن
☁ از زبان ا.ت ☁ :
از کافه زدم بیرون حوصلهی هیچ چیزی رو نداشتم پس رفتم خونه
📕 ویو پرش چند مین بعد داخل خونه 📕:
رفتم و خوراکی برداشتم از اشپزخونه و رفتم رو مبل و در حین تلویزیون نگاه کردن مشغول شدم
📚🖤چند ساعت بعد :
دیگه شب شده بود منم حوصلم سررفته بود بلند سدمو رفتم تو اتاقم جسی رو تختش که بغل تختم بود خواب رفته بود ، هوممم خیلی وقته به پوستم نرسیدم روتین روزانمم یادم میره همش ا.ت داری از خوشگلی می افتیا دختر اوفففف خیلی خوابم میاد هی اون الان یعنی داره چیکار میکنه
عوا ا.ت چت شده به اون عوضی فکر نکن ارزششو نداره
رفتم و رو تخت ولو شدم یعنی ممکنه یه روزی باز ناخواسته عاشقش بشم نبابا امکان نداره اما..اما اگه بشه چی.....
با همین حرفا که خودمو درگیر میکردم با خودم چشمام گرم شد و خواب رفتم
.......
✨ پرش زمانی به ساعت 3 شب ✨ :
🤎 از زبان جون 🤎 :
خیلی خسته شدم اخرین کارمم انجام دادم تازگیا خیلی مشغله دارم بعید بدونم بتونم اینجوری ادامه بدم
کتمو برداشتمو از شرکت زدم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم رسیدم خونه و لباسامو عوض کردم هوففففف گردنم درد گرفتاااا اههه تازه باید فایل سوالات امتحانی رو بفرسمتم
کجاست کجاستتتت اها پیداش کردم...به آقای لی و ارساللللل اوفففف تموم
خودمو رو تخت ولو کردم تا سرمو گذاشتم از شدت خستگیخوابم برد
ادامه دارد.....
حمایت فراموش نشه🥀🐥👋🏻
"کیوی خشن🥝🔪
📚🖤 پارت 31 🖤📚
📚🖤 ادامه 🖤📚 :
بعد چند مین ا.ت رفت و لیا هم پشت سرش رفت ، منم دیگه حوصلهای نداشتم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم شرکت تا به یه سری از کارام رسیدگی کنم
راستش من تو شرکت ادکلن ∞MS علاوه بر سهام دار مدیر اصلی هم هستم و بقیه فقط و بقیه فقط این جنبشو میدونن
☁ از زبان ا.ت ☁ :
از کافه زدم بیرون حوصلهی هیچ چیزی رو نداشتم پس رفتم خونه
📕 ویو پرش چند مین بعد داخل خونه 📕:
رفتم و خوراکی برداشتم از اشپزخونه و رفتم رو مبل و در حین تلویزیون نگاه کردن مشغول شدم
📚🖤چند ساعت بعد :
دیگه شب شده بود منم حوصلم سررفته بود بلند سدمو رفتم تو اتاقم جسی رو تختش که بغل تختم بود خواب رفته بود ، هوممم خیلی وقته به پوستم نرسیدم روتین روزانمم یادم میره همش ا.ت داری از خوشگلی می افتیا دختر اوفففف خیلی خوابم میاد هی اون الان یعنی داره چیکار میکنه
عوا ا.ت چت شده به اون عوضی فکر نکن ارزششو نداره
رفتم و رو تخت ولو شدم یعنی ممکنه یه روزی باز ناخواسته عاشقش بشم نبابا امکان نداره اما..اما اگه بشه چی.....
با همین حرفا که خودمو درگیر میکردم با خودم چشمام گرم شد و خواب رفتم
.......
✨ پرش زمانی به ساعت 3 شب ✨ :
🤎 از زبان جون 🤎 :
خیلی خسته شدم اخرین کارمم انجام دادم تازگیا خیلی مشغله دارم بعید بدونم بتونم اینجوری ادامه بدم
کتمو برداشتمو از شرکت زدم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم رسیدم خونه و لباسامو عوض کردم هوففففف گردنم درد گرفتاااا اههه تازه باید فایل سوالات امتحانی رو بفرسمتم
کجاست کجاستتتت اها پیداش کردم...به آقای لی و ارساللللل اوفففف تموم
خودمو رو تخت ولو کردم تا سرمو گذاشتم از شدت خستگیخوابم برد
ادامه دارد.....
حمایت فراموش نشه🥀🐥👋🏻
"کیوی خشن🥝🔪
۱۶.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.