راهیه بهشت پارت 15 فصل 3 🪐🌙
راهیه بهشت پارت 15 فصل 3 🪐🌙
سیمین ویو
ا/ت : به جیهوپ بگو که خیلی دوسش دارم
بهش لبخند زدم
سیمین : بزودی خودت میای بهش میگی
ا/ت : ممنونم
سیمین : من دیگه باید برم مواظب خودت باش
ا/ت : باشه
رفتم سمت در بهش نگاه کردم داشت بهم نگاه میکرد دست تکون داد منم همین کارو کردم و رفتم سمت خونه
*فلش بک به موقعی که ا/ت درو باز میکنه و سیمینو میبینه اما نمیدونه که سیمینه*
سیمین ویو
رفتم تا با شیطان حرف بزنم به جیهوپ گفتم که کار دارم چون اگه میفهمید نمیزاشت بیام اینجا
داشتم میرفتم سمت در که یکی درو باز کرد چقدر چهرش برام آشنا بود صبر کن ببینم این ا/ته؟
جیهوپ چند بار عکسشو بهم نشون داده بود میشناختمش ا/ت مگه تلسم نشده بود بهم نگاه کرد خیلی خوشگل بود حالا میفهمم جیهوپ چی میگه خواستم برم سمتش که یکی کشیدش تو و درو بست یعنی ا/ت نرفته تلسم نشده همش زیر سر اون شیطانه سریع رفتم سمت عمارت ا/ت که جیهوپ اونجا بود در زدم بعد از چند دقیقه درو باز کرد
جیهوپ : سیمین؟
سیمین : جیهوپ باید با هم حرف بزنیم
جیهوپ : چیشده؟
سیمین : باید بیام تو
جیهوپ : بیا
رفتم داخل درو بست و اومد سمتم
جیهوپ : چیشده؟
سیمین : جیهوپ یه چیزی بهت میگم ولی آروم باش باشه؟
جیهوپ : چی ، چی میخوای بگی
سیمین : جیهوپ ا/ت
جیهوپ : ا/ت چی؟
سیمین : ا/ت زندس
جیهوپ : چی
سیمین : آره جیهوپ اون زندس تلسم نشده با چشمای خودم دیدم
جیهوپ : چ چی دیدی؟
سیمین : ا/تو دیدم
تعجب کرده بود خواست بیوفته که گرفتمش
سیمین : جیهوپ جیهوپ حالت خوبه؟
بردمش رو مبل و نشوندمش خودمم نشستم کنارش
جیهوپ : ا اون منو ترک کرد
سیمین : نه جیهوپ اون اینکارو نکرد مجبورش کردن من مطمعنم یه چیزی شده
جیهوپ : کی اینکارو کرده؟
سیمین : ش شیطان
با بهت بهم نگاه میکرد
جیهوپ : اون ؟ امکان نداره
سیمین : متاسفم
پاشد رفت سمت در دوییدم سمتش دستشو گرفتم
سیمین : کجا میری؟
جیهوپ : میرم تا اون عوضی رو بُکُشم
سیمین : اما تو که قدرتت به اون نمیرسه
جیهوپ : مهم نیست یجوری ا/تو از اونجا در میارم
سیمین : جیهوپ به خودت بیا باید یه نقشه ای بکشیم اینطوری که نمیشه تو میری اونجا اونم بیرونت میکنه و جاشو عوض میکنه نباید ریسک کنی
جیهوپ : چه نقشه ای؟
سیمین : من یه نقشه دارم ببین من میرم به شیطان میگم که میخوام باهاش دوست بشم اون تاحالا منو ندیده برای همین منو نمیشناسه اون موقع هیپنوتیزمش میکنم و گردنبند ا/تو پیدا میکنم قدرت ا/ت با الاهه های اینجا میتونیم شیطانو تلسم کنیم و ا/تو برگردونیم باشه؟
جیهوپ : این کارو میکنی؟
سیمین : دیوونه شدی؟ معلومه که میکنم
جیهوپ : ازت..ممنونم
داشت گریه میکرد
سیمین : جیهوپ گریه نکن دیگه تموم شد
جیهوپ : اگه بلایی...سرش اورده باشه چی...ها؟
سیمین : امیدوارم همچین اتفاقی نیوفتاده باشه ولی اگه افتاده باشه هم با هم خوبش میکنید
جیهوپ : یعنی میتونم؟
سیمین : کاری نیست که بخوای و نتونی ا/ت دختر قوی ایه
بغلم کرد
جیهوپ : ممنونم واقعا ممنونم
منم بغلش کردم
سیمین : کاری نکردم
*پایان فلش بک*
ا/ت ویو
رفتش به در خیره شده بودم فکر میکردم به حرفاش یعنی راست میگفت چرا باید گردنبند منو تو اون اتاق مخفی کنه به همه ی اینا فکر میکردم ذهنم مشغول بود که یکی دستشو گزاشت رو شونم ترسیدم و ازش فاصله گرفتم یا چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم
شیطان : ببینم اینجا چخبره
ا/ت : ه هیچی یهو افتادی نمیدونم چیشد
شیطان : اون دختره کو تو چجوری اومدی بیرون از اتاق
من الان چی بگم
ا/ت : اون دختره درو باز کرد نتونست بلندت کنه کیلیدو پیدا کرد و درو باز کرد از من کمک خواست که بلندت کنه و بزارتت رو مبل که دید حالم بده یکم رو صورتت آب پاچید بعدم گفت کار داره من مواظبت باشم و رفت
شیطان : دروغ که نمیگی
ا/ت : نه
شیطان : تو برو تو اتاق من میرم بیرون از اتاق بیرون نیا فهمیدی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم
ا/ت : فهمیدم
شیطان : خوبه زود باش
رفتم سمت اتاق و درو باز کردم رفتم داخل و درو بستم بهش تکیه دادم یه نفس عمیق کشیدم یه لبخندی رو لبام بود خوشحالی رو تو وجودم حس میکردم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد
همونجا نشستم و زانوهامو بغل کردم
صدای قفل شدن در اومد ولی اهمیتی نداشت یکمم که باشه نور امیدی ته دلم داشتم بلاخره تموم میشه پاشدم رفتم سمت حموم
................
با صدای در چشمامو باز کردم بهش نگاه کردم آخرین بار یادمه از حموم اومدم بیرون و رو تخت خوابیدم ، خوابم برده بود به ساعت نگاه کردم 9 شب بود نیم خیز نشستن رو تخت حالش خوب نبود تو حال خودش نبود چرت و پرت میگفت
شیطان : ببینم چرا خوابیدی
ا/ت : خب خوابم برد
شیطان : نباید میخوابیدی تو نباید بخوابی
ا/ت : چی
سیمین ویو
ا/ت : به جیهوپ بگو که خیلی دوسش دارم
بهش لبخند زدم
سیمین : بزودی خودت میای بهش میگی
ا/ت : ممنونم
سیمین : من دیگه باید برم مواظب خودت باش
ا/ت : باشه
رفتم سمت در بهش نگاه کردم داشت بهم نگاه میکرد دست تکون داد منم همین کارو کردم و رفتم سمت خونه
*فلش بک به موقعی که ا/ت درو باز میکنه و سیمینو میبینه اما نمیدونه که سیمینه*
سیمین ویو
رفتم تا با شیطان حرف بزنم به جیهوپ گفتم که کار دارم چون اگه میفهمید نمیزاشت بیام اینجا
داشتم میرفتم سمت در که یکی درو باز کرد چقدر چهرش برام آشنا بود صبر کن ببینم این ا/ته؟
جیهوپ چند بار عکسشو بهم نشون داده بود میشناختمش ا/ت مگه تلسم نشده بود بهم نگاه کرد خیلی خوشگل بود حالا میفهمم جیهوپ چی میگه خواستم برم سمتش که یکی کشیدش تو و درو بست یعنی ا/ت نرفته تلسم نشده همش زیر سر اون شیطانه سریع رفتم سمت عمارت ا/ت که جیهوپ اونجا بود در زدم بعد از چند دقیقه درو باز کرد
جیهوپ : سیمین؟
سیمین : جیهوپ باید با هم حرف بزنیم
جیهوپ : چیشده؟
سیمین : باید بیام تو
جیهوپ : بیا
رفتم داخل درو بست و اومد سمتم
جیهوپ : چیشده؟
سیمین : جیهوپ یه چیزی بهت میگم ولی آروم باش باشه؟
جیهوپ : چی ، چی میخوای بگی
سیمین : جیهوپ ا/ت
جیهوپ : ا/ت چی؟
سیمین : ا/ت زندس
جیهوپ : چی
سیمین : آره جیهوپ اون زندس تلسم نشده با چشمای خودم دیدم
جیهوپ : چ چی دیدی؟
سیمین : ا/تو دیدم
تعجب کرده بود خواست بیوفته که گرفتمش
سیمین : جیهوپ جیهوپ حالت خوبه؟
بردمش رو مبل و نشوندمش خودمم نشستم کنارش
جیهوپ : ا اون منو ترک کرد
سیمین : نه جیهوپ اون اینکارو نکرد مجبورش کردن من مطمعنم یه چیزی شده
جیهوپ : کی اینکارو کرده؟
سیمین : ش شیطان
با بهت بهم نگاه میکرد
جیهوپ : اون ؟ امکان نداره
سیمین : متاسفم
پاشد رفت سمت در دوییدم سمتش دستشو گرفتم
سیمین : کجا میری؟
جیهوپ : میرم تا اون عوضی رو بُکُشم
سیمین : اما تو که قدرتت به اون نمیرسه
جیهوپ : مهم نیست یجوری ا/تو از اونجا در میارم
سیمین : جیهوپ به خودت بیا باید یه نقشه ای بکشیم اینطوری که نمیشه تو میری اونجا اونم بیرونت میکنه و جاشو عوض میکنه نباید ریسک کنی
جیهوپ : چه نقشه ای؟
سیمین : من یه نقشه دارم ببین من میرم به شیطان میگم که میخوام باهاش دوست بشم اون تاحالا منو ندیده برای همین منو نمیشناسه اون موقع هیپنوتیزمش میکنم و گردنبند ا/تو پیدا میکنم قدرت ا/ت با الاهه های اینجا میتونیم شیطانو تلسم کنیم و ا/تو برگردونیم باشه؟
جیهوپ : این کارو میکنی؟
سیمین : دیوونه شدی؟ معلومه که میکنم
جیهوپ : ازت..ممنونم
داشت گریه میکرد
سیمین : جیهوپ گریه نکن دیگه تموم شد
جیهوپ : اگه بلایی...سرش اورده باشه چی...ها؟
سیمین : امیدوارم همچین اتفاقی نیوفتاده باشه ولی اگه افتاده باشه هم با هم خوبش میکنید
جیهوپ : یعنی میتونم؟
سیمین : کاری نیست که بخوای و نتونی ا/ت دختر قوی ایه
بغلم کرد
جیهوپ : ممنونم واقعا ممنونم
منم بغلش کردم
سیمین : کاری نکردم
*پایان فلش بک*
ا/ت ویو
رفتش به در خیره شده بودم فکر میکردم به حرفاش یعنی راست میگفت چرا باید گردنبند منو تو اون اتاق مخفی کنه به همه ی اینا فکر میکردم ذهنم مشغول بود که یکی دستشو گزاشت رو شونم ترسیدم و ازش فاصله گرفتم یا چشمای گرد شده بهش نگاه میکردم
شیطان : ببینم اینجا چخبره
ا/ت : ه هیچی یهو افتادی نمیدونم چیشد
شیطان : اون دختره کو تو چجوری اومدی بیرون از اتاق
من الان چی بگم
ا/ت : اون دختره درو باز کرد نتونست بلندت کنه کیلیدو پیدا کرد و درو باز کرد از من کمک خواست که بلندت کنه و بزارتت رو مبل که دید حالم بده یکم رو صورتت آب پاچید بعدم گفت کار داره من مواظبت باشم و رفت
شیطان : دروغ که نمیگی
ا/ت : نه
شیطان : تو برو تو اتاق من میرم بیرون از اتاق بیرون نیا فهمیدی؟
سرمو به معنی آره تکون دادم
ا/ت : فهمیدم
شیطان : خوبه زود باش
رفتم سمت اتاق و درو باز کردم رفتم داخل و درو بستم بهش تکیه دادم یه نفس عمیق کشیدم یه لبخندی رو لبام بود خوشحالی رو تو وجودم حس میکردم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد
همونجا نشستم و زانوهامو بغل کردم
صدای قفل شدن در اومد ولی اهمیتی نداشت یکمم که باشه نور امیدی ته دلم داشتم بلاخره تموم میشه پاشدم رفتم سمت حموم
................
با صدای در چشمامو باز کردم بهش نگاه کردم آخرین بار یادمه از حموم اومدم بیرون و رو تخت خوابیدم ، خوابم برده بود به ساعت نگاه کردم 9 شب بود نیم خیز نشستن رو تخت حالش خوب نبود تو حال خودش نبود چرت و پرت میگفت
شیطان : ببینم چرا خوابیدی
ا/ت : خب خوابم برد
شیطان : نباید میخوابیدی تو نباید بخوابی
ا/ت : چی
۲۱۵.۷k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.