نقاب عشق
نقاب عشق
#پارت۱
[نوامبر سال ۲۰۱۵]
ا/ت:مامان ،بابا من برگشتم (داد)
م.ا/ت:خوش اومدی (با یه لبخند آرامش بخش)
ب.ا/ت:خسته نباشی دخترم !مدرسه چطور بود ؟
ا/ت:مثل همیشه افتضاح (کیفش رو پرت میکنه رو مبل)
میون:آبجی برگشتی ؟
ا/ت:سلام کوشولو
کیم جون:آبجی !سلام
ا/ت:سلام دادشی
ا/ت:راستی بابا ،معلمون گفت که برای فردا باید مقوا اینا ببریم
ب.ا/ت:خب؟
ا/ت:خب نداره که میدونی که عاشق هنر و اینام هم بریم بیرون اونا رو بخریم هم بریم شهر بازی میون یه چند روزه که همش میگه بریم شهر بازی
ب.ا/ت:میون دلش شهر بازی میخواد یا تو ؟بچه پررو
ا/ت:حالا هر چی بریم دیگه
ب.ا/ت:باشه برو آماده شو !چاگیا(چاگیا به زبان کرهای یعنی عزیزم) آماده شو بریم بیرون
ا/ت:آخجون !میون و کیم جون بیان بریم آماده شیم
"ویو داخل ماشین "
ا/ت:بابا آهنگ بزار
ب.ا/ت:چشم بفرما
در حالی که آهنگ با ملایمت داخل ماشین پخش میشد و کل اعضای خانواده با اون آهنگ لب خونی میکرد ناگهان صدای بوقی به گوش رسید ....یه کامیون بود که داشت سمت ماشین خانواده ی هوانگ میومد که ....
"ویو به بیمارستان "
مامان بزرگ ا/ت:دکتر حال پسرم و عروسم چطوره
دکتر:ما همه تلاشمون رو کردیم ولی متاسفانه ،از دستشون دادیم
مامان بزرگ ا/ت:چی ؟
"ویو به ۹ سال بعد از نظر ا/ت "
[آپریل سال ۲.۲۴]
ا/ت:کیم جون ،میون صبحونه آمادس بیاین پایین دیرتون میشه هااا(داد)
میون:صبح بخیر آبجی
ا/ت:صبح شما هم بخیر
کیم جون:صبح بخیر
ا/ت:صبح تو عم بخیر .بشینین دیرتون میشه
میون:عه دادش اون مال من بود
کیم جون:من اول برداشتمش
میون:اینطوریه پس،آبجی دادش دوست د.....(با دستش جلو دهنش رو میگیره )
کیم جون:تو اصلا راز نگهدار خوبی نیستی
میون:اول خودت شروع کردی
کیم جون:دلم خاست
میون:منم دلم .....
ا/ت:(خنده از ته دل) وای ...دلم ...آییی
ادامه دارد
#پارت۱
[نوامبر سال ۲۰۱۵]
ا/ت:مامان ،بابا من برگشتم (داد)
م.ا/ت:خوش اومدی (با یه لبخند آرامش بخش)
ب.ا/ت:خسته نباشی دخترم !مدرسه چطور بود ؟
ا/ت:مثل همیشه افتضاح (کیفش رو پرت میکنه رو مبل)
میون:آبجی برگشتی ؟
ا/ت:سلام کوشولو
کیم جون:آبجی !سلام
ا/ت:سلام دادشی
ا/ت:راستی بابا ،معلمون گفت که برای فردا باید مقوا اینا ببریم
ب.ا/ت:خب؟
ا/ت:خب نداره که میدونی که عاشق هنر و اینام هم بریم بیرون اونا رو بخریم هم بریم شهر بازی میون یه چند روزه که همش میگه بریم شهر بازی
ب.ا/ت:میون دلش شهر بازی میخواد یا تو ؟بچه پررو
ا/ت:حالا هر چی بریم دیگه
ب.ا/ت:باشه برو آماده شو !چاگیا(چاگیا به زبان کرهای یعنی عزیزم) آماده شو بریم بیرون
ا/ت:آخجون !میون و کیم جون بیان بریم آماده شیم
"ویو داخل ماشین "
ا/ت:بابا آهنگ بزار
ب.ا/ت:چشم بفرما
در حالی که آهنگ با ملایمت داخل ماشین پخش میشد و کل اعضای خانواده با اون آهنگ لب خونی میکرد ناگهان صدای بوقی به گوش رسید ....یه کامیون بود که داشت سمت ماشین خانواده ی هوانگ میومد که ....
"ویو به بیمارستان "
مامان بزرگ ا/ت:دکتر حال پسرم و عروسم چطوره
دکتر:ما همه تلاشمون رو کردیم ولی متاسفانه ،از دستشون دادیم
مامان بزرگ ا/ت:چی ؟
"ویو به ۹ سال بعد از نظر ا/ت "
[آپریل سال ۲.۲۴]
ا/ت:کیم جون ،میون صبحونه آمادس بیاین پایین دیرتون میشه هااا(داد)
میون:صبح بخیر آبجی
ا/ت:صبح شما هم بخیر
کیم جون:صبح بخیر
ا/ت:صبح تو عم بخیر .بشینین دیرتون میشه
میون:عه دادش اون مال من بود
کیم جون:من اول برداشتمش
میون:اینطوریه پس،آبجی دادش دوست د.....(با دستش جلو دهنش رو میگیره )
کیم جون:تو اصلا راز نگهدار خوبی نیستی
میون:اول خودت شروع کردی
کیم جون:دلم خاست
میون:منم دلم .....
ا/ت:(خنده از ته دل) وای ...دلم ...آییی
ادامه دارد
۵.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.