تک پارتی
تک پارتی
وقتی تولدش بود هیچ کس بهش تبریک نگفته ولی تو براش یه تولد کوچیک میگیری
سونگمین ویو
الان ساعت ۱۰ صبحه سر کلاس فیزیکم امروز تولدمه ولی هیچکی بهم تبریک نگفته همش منتظر یخ پیام یا یه نفر بودم که حداقل یادش باشه ولی خبچیکار میشه کرد زنگ فیزیک کا تموم شد رفتم تو حیات کنار دیوار نشستم هدفنم رو گذاشتم رو گوشم داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که میهی خوشگل ترین مهربون ترین دختر مدرسه رو دیدم من واقعا ازش خوشم میومد ولی نمیتونستم بهش بگم همینجوری داشتم بهش فکر میکردم که زنگ خورد این زنگ ادبیات کره داریم بلند شدم رفتم سر کلاس
<بعد مدرسه خونه سونگمین ساعت ۹ شب>
همینجوری رو کاناپه دراز کشیده بودم به سقف نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم که دیدم میهیه
(میهی+سونگمین_)
+سلام سونگمی
_سلام میهی اتفاقی افتاده
+آره راستش من یه مشکلی برام پیش اومده به کمکت نیاز دارم به کسی جز تو اعتماد ندارم به خاطر همین باهات تماس گرفتم
_باشه خب چیشده؟
+نمیتونم پشت تلفن بهت بگم میتونی بیای به آدرسی که برات میفرستم؟
_اوهوم
+باشه پس آدرس رو برات میفرستم بای
_خدافظ
گوشی رو قط کردم رفتم تو اتاق لباس پوشیدم که برای گوشیم یه پیام اومد میهی بود آدرس رو فرستاده بود
میهی ویو
امروز تولد کراشم سونگمین بود من واقعا خیلی از سونگمین خوشم میاد به نظرم اون خوشگل و شوخ قلب ترین پسر مدرسس با خودم تصمیم گرفتم که یه تولد کوچیک براش بگیرم به خاطر همین تو یکی از بهترین کافهی کره میز گرفتم براش کیک سفارش دادم میخاستم سوپرایزش کنم یه لباس خوشگل پوشیدم راه افتادم سمت کافه اون میزی که گرفته بودم نشستم با یکی از گاسون ها هماهنگ کردم که کی کیک بیارن کی موزیک بزارن کی فشفشه هارو روشن کنن
هیمن جوری نشسته بودم که سونگمین وارد کافه شد منم براش دست تکون دادم اومد سمتم رو صندلی روبهروم نشست
_سلام میهی چیشده که گفتی بیام اینجا
+باشه حالا میفهمی چرا انقدر عجله میخای یه چیزی بخورم
_باشه
+گارسون
ویو سونگیمن
یه چیز خیلی برام عجیب بود که کافه واقعا خیلی خلوت بود وقتی میهی تا گارسون رو صدا زد برقا خاموش شد یه آهنگ مولایم پخش شد مینهی گارسون ها شروع کردن به خوندن آهنگ تولدت مبارک نور شمع ها تو اون تاریکی قشنگ معلوم بود انگار دنیا رو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم که تو روز تولدم کسی که عاشقش بودم برام تولد گرفته با عشق فراونی که تو چشمام بود به میهی نگاه کردم
+خب دیگه شمع هارو فوت کن
آرزو کردم شمع هارو فوت کردم که میهی بغلم کرد
+تولدت مبارک عزیزم
_مرسی
_+باید یه چیزی بهت بگم
+خب تو اول بگو
_باشه.... خب .... میهی..... من دوست دارم
+وا.. واقعا
_اوهوم
+منم همینطور
_این بهترین تولد زندگیم بود ممنون میهی
وقتی تولدش بود هیچ کس بهش تبریک نگفته ولی تو براش یه تولد کوچیک میگیری
سونگمین ویو
الان ساعت ۱۰ صبحه سر کلاس فیزیکم امروز تولدمه ولی هیچکی بهم تبریک نگفته همش منتظر یخ پیام یا یه نفر بودم که حداقل یادش باشه ولی خبچیکار میشه کرد زنگ فیزیک کا تموم شد رفتم تو حیات کنار دیوار نشستم هدفنم رو گذاشتم رو گوشم داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که میهی خوشگل ترین مهربون ترین دختر مدرسه رو دیدم من واقعا ازش خوشم میومد ولی نمیتونستم بهش بگم همینجوری داشتم بهش فکر میکردم که زنگ خورد این زنگ ادبیات کره داریم بلند شدم رفتم سر کلاس
<بعد مدرسه خونه سونگمین ساعت ۹ شب>
همینجوری رو کاناپه دراز کشیده بودم به سقف نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم که دیدم میهیه
(میهی+سونگمین_)
+سلام سونگمی
_سلام میهی اتفاقی افتاده
+آره راستش من یه مشکلی برام پیش اومده به کمکت نیاز دارم به کسی جز تو اعتماد ندارم به خاطر همین باهات تماس گرفتم
_باشه خب چیشده؟
+نمیتونم پشت تلفن بهت بگم میتونی بیای به آدرسی که برات میفرستم؟
_اوهوم
+باشه پس آدرس رو برات میفرستم بای
_خدافظ
گوشی رو قط کردم رفتم تو اتاق لباس پوشیدم که برای گوشیم یه پیام اومد میهی بود آدرس رو فرستاده بود
میهی ویو
امروز تولد کراشم سونگمین بود من واقعا خیلی از سونگمین خوشم میاد به نظرم اون خوشگل و شوخ قلب ترین پسر مدرسس با خودم تصمیم گرفتم که یه تولد کوچیک براش بگیرم به خاطر همین تو یکی از بهترین کافهی کره میز گرفتم براش کیک سفارش دادم میخاستم سوپرایزش کنم یه لباس خوشگل پوشیدم راه افتادم سمت کافه اون میزی که گرفته بودم نشستم با یکی از گاسون ها هماهنگ کردم که کی کیک بیارن کی موزیک بزارن کی فشفشه هارو روشن کنن
هیمن جوری نشسته بودم که سونگمین وارد کافه شد منم براش دست تکون دادم اومد سمتم رو صندلی روبهروم نشست
_سلام میهی چیشده که گفتی بیام اینجا
+باشه حالا میفهمی چرا انقدر عجله میخای یه چیزی بخورم
_باشه
+گارسون
ویو سونگیمن
یه چیز خیلی برام عجیب بود که کافه واقعا خیلی خلوت بود وقتی میهی تا گارسون رو صدا زد برقا خاموش شد یه آهنگ مولایم پخش شد مینهی گارسون ها شروع کردن به خوندن آهنگ تولدت مبارک نور شمع ها تو اون تاریکی قشنگ معلوم بود انگار دنیا رو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم که تو روز تولدم کسی که عاشقش بودم برام تولد گرفته با عشق فراونی که تو چشمام بود به میهی نگاه کردم
+خب دیگه شمع هارو فوت کن
آرزو کردم شمع هارو فوت کردم که میهی بغلم کرد
+تولدت مبارک عزیزم
_مرسی
_+باید یه چیزی بهت بگم
+خب تو اول بگو
_باشه.... خب .... میهی..... من دوست دارم
+وا.. واقعا
_اوهوم
+منم همینطور
_این بهترین تولد زندگیم بود ممنون میهی
۱۲.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.