پارت

#پارت29
عاطفه دوربین گوشی اش را آماده کرد.
+ایستاده بگیریم ؟
_نه نه ! بایستیم توجه ها جلب میشه!
عاطفه لب هایش را جمع کرد .
+پس چه طوری؟!
فرشید شانه ای بالا انداخت و گفت :
خب بیا اینجا بشین و با دست به جای بهنام اشاره کرد .
بهنام انگشت اشاره اش را به سمت فرشید گرفت :
_از جای خودت مایه بزار
دهانش را کج کرد و رویش را برگرداند.
مهری با دیدن این حرکتش بلند بلند خندید !
نگاه روزبه به منحنی لبخند مهری افتاد.
محو خنده اش شد و
لب های خودش هم به لبخند ملایمی باز شد...
بهنام سرفه ای کرد و گفت :
روزبه میخوای تو جاتو بده به عاطفه خانوم ، می ترسم غرق شی .
روزبه نگاه از مهری گرفت و دستی به گردنش کشید .
و جایش را با عاطفه عوض کرد .
عاطفه ک کنار فرشید نشست .
ضربان قلبش شدت بیشتری گرفت !
هجوم خون به صورتش را حس کرد.
گوشی را بالا گرفت و یک سلفی گرفت.
به عکس نگاهی انداخت .
اخم هایش در هم رفت و آرام گفت :
میخواستم جفتی باشه !
چرا اون این گوشس ؟؟؟
فرشید سرش را خم کرد و به عکس نگاهی انداخت .
نیم رخ بهنام گوشه ی عکس افتاده بود .
فرشید_خوب افتاده که .
+نه من میخواستم ، جفتی باشه ! و
روبه مهرنوش گفت :
تو بگیر !!
نامحسوس به فرشید نزدیک تر شد و نفس عمیقی کشید .
مهرنوش گوشی را دستش داد .
بهنام _خب به سلامتی تموم ؟
عاطفه با غر گفت :
آخه چرا نخندیدین ؟؟؟
فرشید با نوک انگشتش پیشانی اش را خاراند و گفت : حواسم نبود ، یکی دیگ ؟؟؟
مهرنوش پوفی کشید و دوباره عکس گرفت :
این یکی دیگ خوب شده !!
عاطفه عکس را نگاه کرد و با خنده گفت : مرررررسی ، خیلی نااااز خندیدی!!!!
ابروهای روزبه بالا پرید و بهنام به صورتش زد و گفت :
خدا مرگم بده !!!
عاطفه که فهمید چه گفته است ، خجالت زده روبه فرشید گفت :
ببخشید!
فرشید اما به روی خودش نیاورد .
مهرنوش پیشنهاد داد :
بیاید یه عکس دسته جمعی هم بگیریم !
پنج تایی کنارم هم نشستند !
برای اینکه همه در کادر جا شوند ، عاطفه مجبور شد به فرشید نزدیک تر شود !
تقریبا در آغوشش بود .
و چه اجبار شیرینی ....
روزبه گوشی را پایین آورد و عکس را نگاه کرد .
باز هم میخ لبخندش شد !
نمیدانست راز این میخ شدن ها چه بود !
همگی عکس رادیدند و راضی بودند.
البته که هیچ کس به اندازه ی عاطفه از این عکس و این نزدیکی اجباری راضی و خوشحال نبود ...

..
دیدگاه ها (۱)

#پارت30روزبه پیشنهاد داد که شام را باهم بخورند .اما مهرنوش م...

#پارت31می رفت ؟محال بود!!محال بود رهایش کند .فرشید به سمت نی...

#پارت28+چه قد راه میریم آخه ؟؟؟من خسته شدم ، بیاین بریم روی ...

#پارت27"عاطفه"وارد پارک شد و با چشم دنبال مهرنوش گشت ..._عاط...

نمی‌خواست لبخند بزنه ولی با چهره جذاب و کیوت تهیونگ ریز خندی...

。☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۳۰ (。☬⁠。⁠)⁩سپس...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط