Part 22
Part 22
فیک کلید عشق 🗝️❤️
تا اینکه من فکری به ذهنم رسید
الان که اعضا اومدن ایران چطوره کنسرت هم بزارن!؟
مگه آرمی های ایرانی آدم نیستن؟
آره میرم ازشون میخوام تا کنسرت بزارن
پیش اعضا رفتم
ا/ت : بچه ها میتونم باتون حرف بزنم؟
شوگا : چیشده ا/ت؟
ا/ت : راستش یچیزی ازتون میخوام
اعضا نگاهی بهم کردن
تهیونگ : بگو ا/ت هرچی باشه انجام میدیم
ا/ت : راستش میخواستم ازتون بپرسم شما میتونید تو ایران هم کنسرت بزارید؟
اعضا متعجب همو نگاه کردن و رو به من گفتن
جین : یعنی تو میخوای توی ایران کنسرت بزاریم؟
ا/ت : چرا که نه ، الان که موقعیتش پیش اومده ، مطمئنم آرمی های ایرانی خوشحال میشن
نامجون : ا/ت راستش ما اصلا بهش فکر نکرده بودم و یکم شوکه شدیم اگه کمپانی اجازه بده و از ایران هم اجازمونو رو بگیرن با کمال میل
اعضا هم تایید کردن
خیلی خوشحال شدم
نامجون زنگ زد تا قضیه رو با کمپانی درمیون بزاره
قرار شد کمپانی تا چند ساعت آینده خبر رو اعلام کنه
یکم با آداب و فرهنگ ایران آشناشون کردم تا اگه کنسرت برگزار شد بدونن باید چیکار کنن
چندتا جمله و کلمه ی فارسی بهشون یاد دادم مثل دوست دارم ، سلام ، خدافظ و ممنون
خیلی خوب یاد میگرفتن
به جین هم دستور پخت غذاهای ایرانی رو یاد دادم ، خیلی خوشش اومده بود ،الان دیگه غذاهای ایرانی رو از منم بهتر درست میکرد
۳ ساعت بعد گوشیه نامجون زنگ خورد ، نگاهی کرد و بلند گفت کمپانیه ، جوری که همه ساکت شدند تا بفهمن چی شده
نامجون یکم حرف زد و گوشیو قطع کرد ، قیافش ناراحت بود ، خیلی پریشون بهمون نگاه کرد و بعد به من نگاه کرد که یهو با صدای بلند گفت قبوووول کردنننننننن
هممون از خوشحالی داد زدیم
ا/ت : عه نامجونا قلبم اومد تو دهنم فکر کردم اجازه ندادن
نامجون : ا/ت ما پس فردا کنسرت داریم توی طهران
ا/ت : خیلی خوبه باید خبرشو پخش کنیم
اعضا هم تایید کردن و توی اکانت اینستاگرام و ویورس و...... اعلام کردن و استوری گذاشتن
از زبان ا/ت :
خوشحال بودم که تونستم کاری در حق آرمی های ایرانی بکنم ، خودمم میخوام برم کنسرتشون
اعضا مدام برای کنسرت تمرین میکردن و من برای اینکه خستگیشون دربره ازشون پذیرایی میکردم ، همه چی خوب پیش رفت تا اینکه............
فیک کلید عشق 🗝️❤️
تا اینکه من فکری به ذهنم رسید
الان که اعضا اومدن ایران چطوره کنسرت هم بزارن!؟
مگه آرمی های ایرانی آدم نیستن؟
آره میرم ازشون میخوام تا کنسرت بزارن
پیش اعضا رفتم
ا/ت : بچه ها میتونم باتون حرف بزنم؟
شوگا : چیشده ا/ت؟
ا/ت : راستش یچیزی ازتون میخوام
اعضا نگاهی بهم کردن
تهیونگ : بگو ا/ت هرچی باشه انجام میدیم
ا/ت : راستش میخواستم ازتون بپرسم شما میتونید تو ایران هم کنسرت بزارید؟
اعضا متعجب همو نگاه کردن و رو به من گفتن
جین : یعنی تو میخوای توی ایران کنسرت بزاریم؟
ا/ت : چرا که نه ، الان که موقعیتش پیش اومده ، مطمئنم آرمی های ایرانی خوشحال میشن
نامجون : ا/ت راستش ما اصلا بهش فکر نکرده بودم و یکم شوکه شدیم اگه کمپانی اجازه بده و از ایران هم اجازمونو رو بگیرن با کمال میل
اعضا هم تایید کردن
خیلی خوشحال شدم
نامجون زنگ زد تا قضیه رو با کمپانی درمیون بزاره
قرار شد کمپانی تا چند ساعت آینده خبر رو اعلام کنه
یکم با آداب و فرهنگ ایران آشناشون کردم تا اگه کنسرت برگزار شد بدونن باید چیکار کنن
چندتا جمله و کلمه ی فارسی بهشون یاد دادم مثل دوست دارم ، سلام ، خدافظ و ممنون
خیلی خوب یاد میگرفتن
به جین هم دستور پخت غذاهای ایرانی رو یاد دادم ، خیلی خوشش اومده بود ،الان دیگه غذاهای ایرانی رو از منم بهتر درست میکرد
۳ ساعت بعد گوشیه نامجون زنگ خورد ، نگاهی کرد و بلند گفت کمپانیه ، جوری که همه ساکت شدند تا بفهمن چی شده
نامجون یکم حرف زد و گوشیو قطع کرد ، قیافش ناراحت بود ، خیلی پریشون بهمون نگاه کرد و بعد به من نگاه کرد که یهو با صدای بلند گفت قبوووول کردنننننننن
هممون از خوشحالی داد زدیم
ا/ت : عه نامجونا قلبم اومد تو دهنم فکر کردم اجازه ندادن
نامجون : ا/ت ما پس فردا کنسرت داریم توی طهران
ا/ت : خیلی خوبه باید خبرشو پخش کنیم
اعضا هم تایید کردن و توی اکانت اینستاگرام و ویورس و...... اعلام کردن و استوری گذاشتن
از زبان ا/ت :
خوشحال بودم که تونستم کاری در حق آرمی های ایرانی بکنم ، خودمم میخوام برم کنسرتشون
اعضا مدام برای کنسرت تمرین میکردن و من برای اینکه خستگیشون دربره ازشون پذیرایی میکردم ، همه چی خوب پیش رفت تا اینکه............
۲۷.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.