ناجی پارت
#ناجی #پارت_۴
یکی از دوستاش جلو در ایستاده بود هولش دادم و دوییدم دوتا دیگ از دوستاش دنبالم کردن داشتم از ایترس میمردم اگ میگرفتن منو پدرم درمیومد یهو ی ماشین اومد جلوم راننده درشو باز کرد و گفت
-سوار شو
نمیدونم چرا اطمینان کردم ولی سوار شدم فکر کنم هر اتفاقی ک بیوفته بهتر از اینه ک دست سعید بیوفتم نفس نفس میزدم
از تو اینه ماشین عقبو میدیدم ک سعید و دوستاش وایستاده بودن و نگاه میکرد چشمامو بستم تا ی نفس راحت بکشم راننده گفت
-پسر جون چی شده
وااای فکر میکنه پسرم چی بگم اخه
کلاه هودیمو کشیدم عقب و اروم گفتم
+من دخترم
یهو زد رو ترمز نگاهش کردم
ی مرد میانسال بود حدودا۴۵یا۵٠ساله صدای بوق ماشین های عقبی هم مرد رو ب خودش نیوورد یهو ب خودش اومد و ی گوشه زد کنار
-من فکر کردم پسری؟!
+ن .... ببخشید ی سوال چی شد ک گفتی سوار شم
-من....من دقیقا رو ب روی امور مشترکین ی شرکت دارم تو سوار ماشینم شده بودم ک برم خونه همینطوری مثل همیشه داخل امور مشترکین رو نگاه کردم اخه دختره خدابیامرزم اونجا کار میکرد دیدم ک ی پسره با چند تا از دوستاش وقتی ک رد شدن دوباره برگشتن و تو رو نگاه کردن توجه هم جلب اونا شد در رو باز کرد و اومدن تو دیدم ک ی چی بهت گفتم ک تو یهو همه رو هول دادی و زدی بیرون گفتم حتما اینا از اون پسرای ولگرد هستن ک تا ی پسربچه کوچیک تر پیدا میکنن میخوان اذیتش کنن تو ک فرار کردی گفتم نجاتت بدم ....حالا فکر میکنم ک اون چند نفر مزاحم شده بودن
+یکیش پسر عموم بود
-متوجه نمیشم ینی میخواست اذیتت کنه؟!
+قضیه اش مفصله من وقتی ک ٧یا٨سالم بود تو ی تصادف بابام و مامانم و از دست دادم و با عموم زندگی میکنم وقتی ک ٢٠سالم شد پسر عموم پاپیچم شد ک وزدواج کنم باهاش ولی من دوست نداشتم با ی پسر عرق خور و رفیق باز و الوات ازدواج کنم خیلی اذیتم میکرد همین دیشب هم اذیتم کرد ک مجبور شدم فرار کنم
-متاسفم دخترم خب میخوای چی کار کنی
+نمیدونم ...باید برم دنبال کار بگردم
-شاید خدا تورو رسوند
+منظورتونو نمیفهمم
-من ی دختر داشتم ک فوت کرده حدودا ٣ساله همسن توعه تو چند سالته
+٢٣سالمه
-اره اونم اگ زنده بود٢٣سالش بود زنم سه ساله ک افسردگی داره نمیتونه حتی کارای خونه رو برسه هر مستخدمی ک میگیرم انقدر تند خویی میکنه طرف میزاره میره فکر کنم تو بتونی باهاش کنار بیای
+من هیچ کاری بلد نیستم
-یادمیگیری ....بیبین دخترم تو میتونی تو خونمون بخوابی زندگی کنی حقوق بگیری موافقی؟!
+ب چ اطمینانی منو میبرین خونتون
-دخترم من کارم گالری زیورالاته بازنای زیادی ارتباط داشتم حداقل خانوما رو بهتر میشناسم
موافقی؟!
یکی از دوستاش جلو در ایستاده بود هولش دادم و دوییدم دوتا دیگ از دوستاش دنبالم کردن داشتم از ایترس میمردم اگ میگرفتن منو پدرم درمیومد یهو ی ماشین اومد جلوم راننده درشو باز کرد و گفت
-سوار شو
نمیدونم چرا اطمینان کردم ولی سوار شدم فکر کنم هر اتفاقی ک بیوفته بهتر از اینه ک دست سعید بیوفتم نفس نفس میزدم
از تو اینه ماشین عقبو میدیدم ک سعید و دوستاش وایستاده بودن و نگاه میکرد چشمامو بستم تا ی نفس راحت بکشم راننده گفت
-پسر جون چی شده
وااای فکر میکنه پسرم چی بگم اخه
کلاه هودیمو کشیدم عقب و اروم گفتم
+من دخترم
یهو زد رو ترمز نگاهش کردم
ی مرد میانسال بود حدودا۴۵یا۵٠ساله صدای بوق ماشین های عقبی هم مرد رو ب خودش نیوورد یهو ب خودش اومد و ی گوشه زد کنار
-من فکر کردم پسری؟!
+ن .... ببخشید ی سوال چی شد ک گفتی سوار شم
-من....من دقیقا رو ب روی امور مشترکین ی شرکت دارم تو سوار ماشینم شده بودم ک برم خونه همینطوری مثل همیشه داخل امور مشترکین رو نگاه کردم اخه دختره خدابیامرزم اونجا کار میکرد دیدم ک ی پسره با چند تا از دوستاش وقتی ک رد شدن دوباره برگشتن و تو رو نگاه کردن توجه هم جلب اونا شد در رو باز کرد و اومدن تو دیدم ک ی چی بهت گفتم ک تو یهو همه رو هول دادی و زدی بیرون گفتم حتما اینا از اون پسرای ولگرد هستن ک تا ی پسربچه کوچیک تر پیدا میکنن میخوان اذیتش کنن تو ک فرار کردی گفتم نجاتت بدم ....حالا فکر میکنم ک اون چند نفر مزاحم شده بودن
+یکیش پسر عموم بود
-متوجه نمیشم ینی میخواست اذیتت کنه؟!
+قضیه اش مفصله من وقتی ک ٧یا٨سالم بود تو ی تصادف بابام و مامانم و از دست دادم و با عموم زندگی میکنم وقتی ک ٢٠سالم شد پسر عموم پاپیچم شد ک وزدواج کنم باهاش ولی من دوست نداشتم با ی پسر عرق خور و رفیق باز و الوات ازدواج کنم خیلی اذیتم میکرد همین دیشب هم اذیتم کرد ک مجبور شدم فرار کنم
-متاسفم دخترم خب میخوای چی کار کنی
+نمیدونم ...باید برم دنبال کار بگردم
-شاید خدا تورو رسوند
+منظورتونو نمیفهمم
-من ی دختر داشتم ک فوت کرده حدودا ٣ساله همسن توعه تو چند سالته
+٢٣سالمه
-اره اونم اگ زنده بود٢٣سالش بود زنم سه ساله ک افسردگی داره نمیتونه حتی کارای خونه رو برسه هر مستخدمی ک میگیرم انقدر تند خویی میکنه طرف میزاره میره فکر کنم تو بتونی باهاش کنار بیای
+من هیچ کاری بلد نیستم
-یادمیگیری ....بیبین دخترم تو میتونی تو خونمون بخوابی زندگی کنی حقوق بگیری موافقی؟!
+ب چ اطمینانی منو میبرین خونتون
-دخترم من کارم گالری زیورالاته بازنای زیادی ارتباط داشتم حداقل خانوما رو بهتر میشناسم
موافقی؟!
- ۸۹.۷k
- ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط