پارت : 13
پارت : 13
ا.ت : ولم کن
تهیونگ : چرا بهش نگاه کردی؟هاااا؟میخوای لجمو در بیاری؟اشکال نداره حالا ببین امشب اگه تونستی از این اتاق بیرون بری(با صدای بلند ، عصبانی و لج)
ا.ت : ولم کن اختیار چشمام دست خودمه ، دیونه ولم کن
تهیونگ : دیگه خیلی مراعاتتو کردم ، از الان میدونم چه جوری باهات رفتار کنم.
ا.ت :
خیلی ترسناک شده بود ، انگار کارد میزدی خونش در نمی اومد خیلی ترسیدم با گریه بهش التماس میکردم ولم کنه اما انگار اصلا صدامو نمی شنید ، هی کار خودشو می کرد
ا.ت : تهیونگ تو رو خدا ولم کن ، گوه خوردم ، ولم کن(داد گریه)
تهیونگ : عه چند دقیقه پیش داشتی باهام هم جوابی می کردی چیشد الان دارم صدای التماس کردنتو می شنوم
ا.ت : ولم کن ، تو رو خدا ولم کن حق...حق...حق...
تهیونگ : هر چقدر می خوای زار بزن التماس کن اما بهت بگم بی فایده ست.
اون روز خیلی درد کشیدمو زار زدم ، التماس کردم اما فایده ای نداشت گوشیش زنگ خورد از روم بلند شد رفت طرف تلفونش
تهیونگ : چیه؟ خیلی خب الان میام
بعد از حرف زدنش با تلفن بهم نگاه کرد که ترس وجودمو گرفت
تهیونگ : آماده شو بیا پایین (لحن لج)
بعد از رفتن تهیونگ از اتاقم ، یه نفس راحتی کشیدم با سختی از رو تخت بلند شدم رفتم آماده شدم ، دقیقا همون لباسایی که تهیونگ برام خریده رو تنم کردم یه نگاهی تو آینه انداختم یهو فکری زد به سرم روژمو زدم خیلی پر رنگ و قرمز بود لبخند مرموزانه ای انداختم از اتاقم خارج شدم....
ا.ت : ولم کن
تهیونگ : چرا بهش نگاه کردی؟هاااا؟میخوای لجمو در بیاری؟اشکال نداره حالا ببین امشب اگه تونستی از این اتاق بیرون بری(با صدای بلند ، عصبانی و لج)
ا.ت : ولم کن اختیار چشمام دست خودمه ، دیونه ولم کن
تهیونگ : دیگه خیلی مراعاتتو کردم ، از الان میدونم چه جوری باهات رفتار کنم.
ا.ت :
خیلی ترسناک شده بود ، انگار کارد میزدی خونش در نمی اومد خیلی ترسیدم با گریه بهش التماس میکردم ولم کنه اما انگار اصلا صدامو نمی شنید ، هی کار خودشو می کرد
ا.ت : تهیونگ تو رو خدا ولم کن ، گوه خوردم ، ولم کن(داد گریه)
تهیونگ : عه چند دقیقه پیش داشتی باهام هم جوابی می کردی چیشد الان دارم صدای التماس کردنتو می شنوم
ا.ت : ولم کن ، تو رو خدا ولم کن حق...حق...حق...
تهیونگ : هر چقدر می خوای زار بزن التماس کن اما بهت بگم بی فایده ست.
اون روز خیلی درد کشیدمو زار زدم ، التماس کردم اما فایده ای نداشت گوشیش زنگ خورد از روم بلند شد رفت طرف تلفونش
تهیونگ : چیه؟ خیلی خب الان میام
بعد از حرف زدنش با تلفن بهم نگاه کرد که ترس وجودمو گرفت
تهیونگ : آماده شو بیا پایین (لحن لج)
بعد از رفتن تهیونگ از اتاقم ، یه نفس راحتی کشیدم با سختی از رو تخت بلند شدم رفتم آماده شدم ، دقیقا همون لباسایی که تهیونگ برام خریده رو تنم کردم یه نگاهی تو آینه انداختم یهو فکری زد به سرم روژمو زدم خیلی پر رنگ و قرمز بود لبخند مرموزانه ای انداختم از اتاقم خارج شدم....
۱۲.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.