~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت : 15
خلاصه بگم اصلا از دختره خوشم نیومد خیلی به خودش میگیره ، یه جوری نگام میکرد که دلم میخواست بلند شم برم یه چک بزنم زیر گوشش دختره هر*زه
تهیونگ : داری به چی نگاه میکنی؟
ا.ت : نترس به مردا نگاه نمی کنم
تهیونگ : پس به چی خیره شدی؟
ا.ت :ولش
تهیونگ : بگو
ا.ت : اون دختره لباس قرمز پوشیده ، یه جوری نگام میکنه
تهیونگ : چه جوری؟
ا.ت : یه جوری ، کفرمو داره در میاره
تهیونگ به چشمام برای چند ثانیه خیره شد ، بعد تلفونشو از جیبش در آورد و با یه نفر صحبت کرد
ا.ت : به کی زنگ زدی؟
تهیونگ : مگه نمی گفتی که دختره رو مخته
ا.ت : خب چرا
تهیونگ : خودت الان چی فکر می کنی؟
ا.ت : ببینم نکنه به یکی زنگ زدی که دخل دختره رو بیاره؟
تهیونگ : اصلا خوشم نمیاد کسی بهت نگاه چپ بندازه
مهمونی تموم شد بدنم درد می کرد تو کل مهمونی داشتم به این فکر می کردم چه جوری از دست تهیونگ فرار کنم
تو بیرون ساختمون تهیونگ داشت با یه نفر حرف میزد یه نگاه چپ و یه نگاه راست انداختم
ا.ت : ا.ت ، الان وقتشه که در ری
به اون سمت ماشین می خواستم برم که یکی از پشت صدام زد
تهیونگ : کجا؟ چه با عجله می گفتی می رسوندمت
رو مو بر گردوندم یعنی یه جوری بهم خیره شد چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت : چیو کجا؟
تهیونگ : اینکه الان داشتی فرار می کردی ، فکر کردی خرم که نمی فهمم؟ من همه جا آدم دارم ، حتی اگه فرار هم می کردی ، دوباره بر میگشتی پیش خودم
ا.ت : نه تهیونگ ، بهت توضیح میدم
با عصبانیت اومد جلوم دستمو گرفت وبه سمت ماشینش کشوند
تهیونگ : توضیح نمی خوام ، همه چی برام واضعه
ا.ت :عاح تهیونگ ، درد دارم آروم تر ، دستم
بدون توجه به حرفام به سمت ماشین کشوندتم
ا.ت : عاح تهیونگ....
خلاصه بگم اصلا از دختره خوشم نیومد خیلی به خودش میگیره ، یه جوری نگام میکرد که دلم میخواست بلند شم برم یه چک بزنم زیر گوشش دختره هر*زه
تهیونگ : داری به چی نگاه میکنی؟
ا.ت : نترس به مردا نگاه نمی کنم
تهیونگ : پس به چی خیره شدی؟
ا.ت :ولش
تهیونگ : بگو
ا.ت : اون دختره لباس قرمز پوشیده ، یه جوری نگام میکنه
تهیونگ : چه جوری؟
ا.ت : یه جوری ، کفرمو داره در میاره
تهیونگ به چشمام برای چند ثانیه خیره شد ، بعد تلفونشو از جیبش در آورد و با یه نفر صحبت کرد
ا.ت : به کی زنگ زدی؟
تهیونگ : مگه نمی گفتی که دختره رو مخته
ا.ت : خب چرا
تهیونگ : خودت الان چی فکر می کنی؟
ا.ت : ببینم نکنه به یکی زنگ زدی که دخل دختره رو بیاره؟
تهیونگ : اصلا خوشم نمیاد کسی بهت نگاه چپ بندازه
مهمونی تموم شد بدنم درد می کرد تو کل مهمونی داشتم به این فکر می کردم چه جوری از دست تهیونگ فرار کنم
تو بیرون ساختمون تهیونگ داشت با یه نفر حرف میزد یه نگاه چپ و یه نگاه راست انداختم
ا.ت : ا.ت ، الان وقتشه که در ری
به اون سمت ماشین می خواستم برم که یکی از پشت صدام زد
تهیونگ : کجا؟ چه با عجله می گفتی می رسوندمت
رو مو بر گردوندم یعنی یه جوری بهم خیره شد چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت : چیو کجا؟
تهیونگ : اینکه الان داشتی فرار می کردی ، فکر کردی خرم که نمی فهمم؟ من همه جا آدم دارم ، حتی اگه فرار هم می کردی ، دوباره بر میگشتی پیش خودم
ا.ت : نه تهیونگ ، بهت توضیح میدم
با عصبانیت اومد جلوم دستمو گرفت وبه سمت ماشینش کشوند
تهیونگ : توضیح نمی خوام ، همه چی برام واضعه
ا.ت :عاح تهیونگ ، درد دارم آروم تر ، دستم
بدون توجه به حرفام به سمت ماشین کشوندتم
ا.ت : عاح تهیونگ....
۱۵.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.