Red moon
Red moon
P12
ماه قرمز
فردا
ات ویو
خب متن آمادس ۲ بار تمرین کردم...
مامان ات : دخترم ساعت رفتن رو پدر بزرگ تغییر داد
ات: ساعت چند گزاشتتت؟؟؟
مامان ات: ساعت ۷ شب
ات: الان ساعت ۲ عههههههه
مامان ات: هنوز زوده دختر بیا ناهار
ات: باش
ات ویو
رفتم سر میز که دیدم بلهههه دوباره دایی اینا اومدن خدایا
ات: سلام
همه به غیر از جونگ کوک : سلام
ات: هوی مرتیکه جواب سلام واجبه
جونگ کوک: به بز ها واجب نیس
مادر جونگ کوک : پسرم به ملکه بی ادبی نکن
جونگ کوک : .........
ات ویو
نشستم و غذا خوردم و بعد از مامان تشکر کردم همه غذاشون رو خورده بودن
داشتم جمع میکردم که دیدم این گوریل رفت نشست 😐
ات : هویییی خسته نشییی
جونگ کوک : نمیشم
ات ویو
رفتم ی دمپایی پرت کردم تو سرش
جونگ کوک : دختره ای خررررررر
ات: گمشو بیا جم کن ( خیلی جدی و عصبی )
جونگ کوک : نمیخام
مامان جونگ کوک : پسرم زود باش ( چشم غره)
جونگ کوک رفت و جمع کرد همین جور که داشتن جمع میکردن ات پاش لیز خورد و افتاد تو بغل جونگ کوک
ات : جیغغغ
جونگ کوک ویو
افتاد روم برا اینکه جمش کنم از کمر گرفتمش و صورت هامون به هم نزدیک شد
ات: نمیخای ولم کنی؟
جونگ کوک : نمیخای بری؟
هر دوتاشون رفتن
ات ویو
نمیدونم چرا وقتی اینجوری شد قلبم تند زد ولی متمعنم این گوریل رو دوست ندارم شاید هم یکم دوست دارم
جونگ کوک ویو
من یکم اینو اذیت میکنم ولی ی کوچولو ته قلبم دوسش دارم
ساعت ۵ :
ات ویو
یاع خماری
کامنت ۲۰ تا لایک ۲۰
برای کامنت چرت و پرت ننویسین😂💔
و اینکه حداقل ۵ تا فرد متفاوت کامنت بزارر ن نه یک نفر ۲۰ تا حساب نمیکنم 😂💔💔💔
P12
ماه قرمز
فردا
ات ویو
خب متن آمادس ۲ بار تمرین کردم...
مامان ات : دخترم ساعت رفتن رو پدر بزرگ تغییر داد
ات: ساعت چند گزاشتتت؟؟؟
مامان ات: ساعت ۷ شب
ات: الان ساعت ۲ عههههههه
مامان ات: هنوز زوده دختر بیا ناهار
ات: باش
ات ویو
رفتم سر میز که دیدم بلهههه دوباره دایی اینا اومدن خدایا
ات: سلام
همه به غیر از جونگ کوک : سلام
ات: هوی مرتیکه جواب سلام واجبه
جونگ کوک: به بز ها واجب نیس
مادر جونگ کوک : پسرم به ملکه بی ادبی نکن
جونگ کوک : .........
ات ویو
نشستم و غذا خوردم و بعد از مامان تشکر کردم همه غذاشون رو خورده بودن
داشتم جمع میکردم که دیدم این گوریل رفت نشست 😐
ات : هویییی خسته نشییی
جونگ کوک : نمیشم
ات ویو
رفتم ی دمپایی پرت کردم تو سرش
جونگ کوک : دختره ای خررررررر
ات: گمشو بیا جم کن ( خیلی جدی و عصبی )
جونگ کوک : نمیخام
مامان جونگ کوک : پسرم زود باش ( چشم غره)
جونگ کوک رفت و جمع کرد همین جور که داشتن جمع میکردن ات پاش لیز خورد و افتاد تو بغل جونگ کوک
ات : جیغغغ
جونگ کوک ویو
افتاد روم برا اینکه جمش کنم از کمر گرفتمش و صورت هامون به هم نزدیک شد
ات: نمیخای ولم کنی؟
جونگ کوک : نمیخای بری؟
هر دوتاشون رفتن
ات ویو
نمیدونم چرا وقتی اینجوری شد قلبم تند زد ولی متمعنم این گوریل رو دوست ندارم شاید هم یکم دوست دارم
جونگ کوک ویو
من یکم اینو اذیت میکنم ولی ی کوچولو ته قلبم دوسش دارم
ساعت ۵ :
ات ویو
یاع خماری
کامنت ۲۰ تا لایک ۲۰
برای کامنت چرت و پرت ننویسین😂💔
و اینکه حداقل ۵ تا فرد متفاوت کامنت بزارر ن نه یک نفر ۲۰ تا حساب نمیکنم 😂💔💔💔
۲۷.۶k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.