tough love part3🗝️🪦⛓️🫦
tough love part3🗝️🪦⛓️🫦
➕: همینم فقط بخاطر پدرتون اومدم چون جایگاه پدرمو داشت دیگه هم سر حرفش رو نزن خواهشاً
میویس: باشه عشقم اشکالی نداره خودتو ناراحت نکن
از کنارش رد شدم تا برای آخرین بار با پدرم خداحافظی کنم
دسته گل روی تابوت ترکیبی از سه رنگ مشکی سفید قرمز بود که پرپر شده و چندتایی خشک شده بودن
➕: متأسفم پدر
وقتی بهم نیاز داشتی غرورم بهم اجازه نداد بیام به دیدنت
فلش بک به دیروز
➕: من نمی خوام نمی خوام برم نمی تونین مجبورم کنین نمی تونین ازم همچین چیزی رو بخواین
ویلیام: نمی تونی نری اون پدر شوهرته تو نمی تونی خواستشو رد کنی دکترا گفتن وقت زیادی برای نمونده
➕: مجبورم نکن چون انجامش نمیدم اگه برم مجبور میشم تو چهره ی کسی نگاه کنم که باعث سکتش شدم
ویلیام: من برات بلیط هواپیما میگیرم اگه مجبورم شم جت شخصی می فرستم تو باید بری ات این حرف آخرمه
تلفن رو قطع کردم و پرتش کردم رو تخت و خودمو هم انداختم رو تخت اشکام شروع شد به ریختن جیغمو با متکا خفه کردم
نمی خوام برگردم نمی خوام حتی برای یک ثانیه چشمم جونگ کوک رو ببینه
پایان فلش بک
اگه فقط یک ساعت زودتر خودمو رسونده بودم می تونستم...
تهیونگ: آخرین خواسته ای که این پیرمرد تو بستر بیماریش داشت دیدن تو بود خانوم جئون ات
برگشتم سمت صدا که تهیونگ برام رونمایی شد (تهیونگ دوست صمیمی و نزدیک کوک)
تهیونگ: واقعاً متاسفم امید وارم دیگه همچین غمی رو تجربه نکنی از دست دادن پدر سخته
➕: تو هم تو تیم همون غول بیابونی پس همین الان ازم فاصله بگیر و برو
تهیونگ: نه اشتباه نکن می دونم دوبار از هم جدا شدین اما همیشه میگن تا سه نشه ریا نشه می دونم دوباره هم بی عقلی میکنی و باهاش ازدواج میکنی و دوباره تو لباس سفید عروسی می بینمت
➕: من دیگه میرم
برگشتم که برم از میویس خداحافظی کنم اما پیداش نکردم همینجور که از بین جمعیت شناساییش میکردم بوی عطر تندی به بینیم خورد که استشمامش کردم این همون بوعه
برگشتم سمتش و مجبور شدم دوباره تو چشماش نگاه کنم
➖: ممنونم که اومدی اونم با تأخیر
بیشتر بهم نزدیک شد و اومد سمت گوشم و آروم زمزمه کرد
اما ای کاش یه لباس سنگین تر تنت می کردی که کمتر تو توجه باشی بار ها بهت گفتم از اینکه نگاهای کثیف بقیه روت باشه متنفرم
➕: این فضولی ها به شما نیامد مستر
خدافظ
از کنارش رد شدم اما وقتی از کلیسا خارج شدن و سمت ماشین رفتم حس کردم کسی مچ دستمو گرفت و سمت خودش کشوند
مچ دستمو از حلقه شدن دستش دور مچم جدا کردم و پسش زدم
➖: وایسا ببینم
خیلی پرو شدی تو این یک سال فکر کردی چون سایم بالا سرت نبوده هرکاری که دلت می خواد میتونی بکنی؟ شنیدم این یک سال همش میری این ور و اون ور بی وقته تو کلاپ مست میکنی...
شرط
۱۰۰ لایک ➕ ۱۰۰ کام
➕: همینم فقط بخاطر پدرتون اومدم چون جایگاه پدرمو داشت دیگه هم سر حرفش رو نزن خواهشاً
میویس: باشه عشقم اشکالی نداره خودتو ناراحت نکن
از کنارش رد شدم تا برای آخرین بار با پدرم خداحافظی کنم
دسته گل روی تابوت ترکیبی از سه رنگ مشکی سفید قرمز بود که پرپر شده و چندتایی خشک شده بودن
➕: متأسفم پدر
وقتی بهم نیاز داشتی غرورم بهم اجازه نداد بیام به دیدنت
فلش بک به دیروز
➕: من نمی خوام نمی خوام برم نمی تونین مجبورم کنین نمی تونین ازم همچین چیزی رو بخواین
ویلیام: نمی تونی نری اون پدر شوهرته تو نمی تونی خواستشو رد کنی دکترا گفتن وقت زیادی برای نمونده
➕: مجبورم نکن چون انجامش نمیدم اگه برم مجبور میشم تو چهره ی کسی نگاه کنم که باعث سکتش شدم
ویلیام: من برات بلیط هواپیما میگیرم اگه مجبورم شم جت شخصی می فرستم تو باید بری ات این حرف آخرمه
تلفن رو قطع کردم و پرتش کردم رو تخت و خودمو هم انداختم رو تخت اشکام شروع شد به ریختن جیغمو با متکا خفه کردم
نمی خوام برگردم نمی خوام حتی برای یک ثانیه چشمم جونگ کوک رو ببینه
پایان فلش بک
اگه فقط یک ساعت زودتر خودمو رسونده بودم می تونستم...
تهیونگ: آخرین خواسته ای که این پیرمرد تو بستر بیماریش داشت دیدن تو بود خانوم جئون ات
برگشتم سمت صدا که تهیونگ برام رونمایی شد (تهیونگ دوست صمیمی و نزدیک کوک)
تهیونگ: واقعاً متاسفم امید وارم دیگه همچین غمی رو تجربه نکنی از دست دادن پدر سخته
➕: تو هم تو تیم همون غول بیابونی پس همین الان ازم فاصله بگیر و برو
تهیونگ: نه اشتباه نکن می دونم دوبار از هم جدا شدین اما همیشه میگن تا سه نشه ریا نشه می دونم دوباره هم بی عقلی میکنی و باهاش ازدواج میکنی و دوباره تو لباس سفید عروسی می بینمت
➕: من دیگه میرم
برگشتم که برم از میویس خداحافظی کنم اما پیداش نکردم همینجور که از بین جمعیت شناساییش میکردم بوی عطر تندی به بینیم خورد که استشمامش کردم این همون بوعه
برگشتم سمتش و مجبور شدم دوباره تو چشماش نگاه کنم
➖: ممنونم که اومدی اونم با تأخیر
بیشتر بهم نزدیک شد و اومد سمت گوشم و آروم زمزمه کرد
اما ای کاش یه لباس سنگین تر تنت می کردی که کمتر تو توجه باشی بار ها بهت گفتم از اینکه نگاهای کثیف بقیه روت باشه متنفرم
➕: این فضولی ها به شما نیامد مستر
خدافظ
از کنارش رد شدم اما وقتی از کلیسا خارج شدن و سمت ماشین رفتم حس کردم کسی مچ دستمو گرفت و سمت خودش کشوند
مچ دستمو از حلقه شدن دستش دور مچم جدا کردم و پسش زدم
➖: وایسا ببینم
خیلی پرو شدی تو این یک سال فکر کردی چون سایم بالا سرت نبوده هرکاری که دلت می خواد میتونی بکنی؟ شنیدم این یک سال همش میری این ور و اون ور بی وقته تو کلاپ مست میکنی...
شرط
۱۰۰ لایک ➕ ۱۰۰ کام
۵۳.۵k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.