tough love part2🗝️🪦⛓️🫦
tough love part2🗝️🪦⛓️🫦
از این به بعد ات ➕ و جونگ کوک ➖ نشون میدم
از زبان ات
از بالای اتاقم از پست پنجره به بیرون خیره شده بودم و منتظر یه ماشین سیاه از طرف جونگ کوک برای مراسم ختم بودم مراسم ختم هم تو کلیسا برگزار میشد
خدا می دونه که فقط بخاطر آقای جئون فقط بخاطر احترامی که برای بزرگداشت شون دارم می خوام اینبار برای آخرین بار با دردام مقابله کنم و نادید شون بگیرم
لباس مشکلیمو برای مراسم تشییع جنازه پوشیده بودم و منتظر موندم تا اینکه چشمم به ماشین مشکی خورد که دم در عمارت پارک شد
کت خز مشکیم رو از رو تخت برداشتم چون زمستون نزدیکه و از پله ها پایین رفتم و عقب ماشین سوار شدم
یک ساعت مسیر رو به مقصد کلیسا طی کردیم ماشین دم ورودی کلیسا پارک شد از پشت پنجره ی دودیه ماشین بیرونو نگاه کردم
چند بادیگارد سیاهپوش که بادیگاردای شخصیه خودش بودن اطراف ماشین بودن
یکی شون که سردستشون بود در ماشین رو برام باز کرد
بادیگارد: غم آخرتون باشه خانوم جئون می دونم جایگاه پدر رو براتون داشت بابتش متأسفم
نفس عمیقی کشیدم هنوز صدام میزنن خانوم جئون با وجود اینکه دیگه صممی با صاحب این نام ندارم
از ماشین پیاده شدم
بادیگارد: همسر سابقتون
خیلی وقته که منتظرش گذاشتین خانوم
لطفاً همراه من بیان
نفس کلافه ای کشیدم و همراه باهاش رفتم وقتی وارد کلیسا شدم همه در حال دعا کردن بودن از بینشون رد شدم و خودمو رسوندم به تابوت
➖: چرا تنهام گذاشتین؟
اینو گفتم و قبل از اینکه اشکم از چشمم سور بخوره و روی زمین چکیده شه برگشتم سمت عزاداران اما قدرت جلوگیری از چکیدن یک قطره اشک رو نداشتم
یدفه حس کردم یه نفر دستال گرفت جلوم دستمال رو ازش گرفتم و اشکمو باهاش از رو گونم پاک کردم
میویس: ممنونم که اومدی اما دیر کردی
اومد جلو و بغلم کرد اما پشت سرش اون طرف کلیسا کسی رو دیدم که ازش فراری بودم
کت و شلوار مشکی که پوشیده بود همونی بود که پارسال برای ولنتاین بهش هدیه دادم اون موقع نسبت بهش بی تفاوت بود اما الان پوشیدتش
عینک دودیش رو زده بود نمی تونستم متوجه شم که منو میبینه یا نه اما دور و ورش بخاطر مراسم شلوغ بود
اصلا متوجه ی اومدنه من شده؟ معلومه که نه هیچ وقت براش مهم نبوده
میویس وقتی فهمید گفت: رفتنت تو این یک سال برای اون از تو سخت تر بوده پس سعی نکن یادش بیاری
من چه گناهی داشتم چرا من باید تقاص اشتباهات اونو بدم؟ اون بود که... باید خیلی وقت پیش از ذهنم پاکش می کردم باید خاطراتو با خودم به گور می بردم اشتباه از منه نه اون
➖: فقط خواستم بهت تسلیت بگم حالا هم میرم
میویس: قبل از رفتنت نمی خوای به اونم تسلیت بگی؟
از مقابله باهاش نفرت داشتم برام شده بود یه عشق نفرت انگیز یه اشتباه
شراطی پارت بعد
۱۰۰ لایک ➕ ۱۰۰ کام
از این به بعد ات ➕ و جونگ کوک ➖ نشون میدم
از زبان ات
از بالای اتاقم از پست پنجره به بیرون خیره شده بودم و منتظر یه ماشین سیاه از طرف جونگ کوک برای مراسم ختم بودم مراسم ختم هم تو کلیسا برگزار میشد
خدا می دونه که فقط بخاطر آقای جئون فقط بخاطر احترامی که برای بزرگداشت شون دارم می خوام اینبار برای آخرین بار با دردام مقابله کنم و نادید شون بگیرم
لباس مشکلیمو برای مراسم تشییع جنازه پوشیده بودم و منتظر موندم تا اینکه چشمم به ماشین مشکی خورد که دم در عمارت پارک شد
کت خز مشکیم رو از رو تخت برداشتم چون زمستون نزدیکه و از پله ها پایین رفتم و عقب ماشین سوار شدم
یک ساعت مسیر رو به مقصد کلیسا طی کردیم ماشین دم ورودی کلیسا پارک شد از پشت پنجره ی دودیه ماشین بیرونو نگاه کردم
چند بادیگارد سیاهپوش که بادیگاردای شخصیه خودش بودن اطراف ماشین بودن
یکی شون که سردستشون بود در ماشین رو برام باز کرد
بادیگارد: غم آخرتون باشه خانوم جئون می دونم جایگاه پدر رو براتون داشت بابتش متأسفم
نفس عمیقی کشیدم هنوز صدام میزنن خانوم جئون با وجود اینکه دیگه صممی با صاحب این نام ندارم
از ماشین پیاده شدم
بادیگارد: همسر سابقتون
خیلی وقته که منتظرش گذاشتین خانوم
لطفاً همراه من بیان
نفس کلافه ای کشیدم و همراه باهاش رفتم وقتی وارد کلیسا شدم همه در حال دعا کردن بودن از بینشون رد شدم و خودمو رسوندم به تابوت
➖: چرا تنهام گذاشتین؟
اینو گفتم و قبل از اینکه اشکم از چشمم سور بخوره و روی زمین چکیده شه برگشتم سمت عزاداران اما قدرت جلوگیری از چکیدن یک قطره اشک رو نداشتم
یدفه حس کردم یه نفر دستال گرفت جلوم دستمال رو ازش گرفتم و اشکمو باهاش از رو گونم پاک کردم
میویس: ممنونم که اومدی اما دیر کردی
اومد جلو و بغلم کرد اما پشت سرش اون طرف کلیسا کسی رو دیدم که ازش فراری بودم
کت و شلوار مشکی که پوشیده بود همونی بود که پارسال برای ولنتاین بهش هدیه دادم اون موقع نسبت بهش بی تفاوت بود اما الان پوشیدتش
عینک دودیش رو زده بود نمی تونستم متوجه شم که منو میبینه یا نه اما دور و ورش بخاطر مراسم شلوغ بود
اصلا متوجه ی اومدنه من شده؟ معلومه که نه هیچ وقت براش مهم نبوده
میویس وقتی فهمید گفت: رفتنت تو این یک سال برای اون از تو سخت تر بوده پس سعی نکن یادش بیاری
من چه گناهی داشتم چرا من باید تقاص اشتباهات اونو بدم؟ اون بود که... باید خیلی وقت پیش از ذهنم پاکش می کردم باید خاطراتو با خودم به گور می بردم اشتباه از منه نه اون
➖: فقط خواستم بهت تسلیت بگم حالا هم میرم
میویس: قبل از رفتنت نمی خوای به اونم تسلیت بگی؟
از مقابله باهاش نفرت داشتم برام شده بود یه عشق نفرت انگیز یه اشتباه
شراطی پارت بعد
۱۰۰ لایک ➕ ۱۰۰ کام
۵۶.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.