رززخمیمن

#رُز_زخمی_من

پارت 49

جونگکوک با یه لبخند مطمئن گفت:
جونگکوک. باشه، پس فردا هم میای… و این بار بدون غر زدن.

ات یه لحظه نگاش کرد، بعد با همون حالت مغرورانه و چشمای شیطون گفت:
ات. حتماً… ولی قبلش می‌خوام یه چیزی بدونی.

جونگکوک ابروشو بالا انداخت:
جونگکوک. چی؟

ات لبخند مرموزی زد و گفت:
ات. من تصمیم گرفتم از فردا هر بار که میام، یه روش جدید برای اذیت کردن تو پیدا کنم.

جونگکوک با تعجب خندید:
جونگکوک. اذیت کردن من؟ مگه قرار نبود تو ورزش کنی؟

ات با حالت جدیِ الکی گفت:
ات. ورزش برای بدن خوبه… اذیت کردن تو برای روحم!

جونگکوک با خنده سرشو تکون داد، ولی قبل از اینکه چیزی بگه، ات با لحن شیرین اما پررو ادامه داد:
ات. مثلاً امروز… وسط تمرین، هر وقت گفتی "یه بار دیگه"، من می‌خوابم رو زمین و می‌گم "خسته شدم، ادامه بده خودت!"

جونگکوک: 😐 …

ات خندید و گفت:
ات. و فردا هم هر بار که خواستی جدی باشی، من با یه غر الکی حرفتو قطع می‌کنم.

جونگکوک دستشو روی پیشونیش گذاشت و گفت:
جونگکوک. می‌دونی داری جنگ رو شروع می‌کنی، نه؟

ات با قیافه‌ی مظلوم‌نما گفت:
ات. نه بابا… این فقط یه بازی کوچولو بین منه و مربی همیشه جدی‌مونه.

جونگکوک با خنده‌ای کلافه گفت:
جونگکوک. باشه… ولی یادت باشه، منم جواب بلدم.

ات با خونسردی کامل گفت:
ات. اوه، مطمئنم بلدی… ولی من تو اذیت کردن حرفه‌ای‌ام.

جونگکوک همزمان می‌خندید و حرص می‌خورد… و ات فقط منتظر فردا بود تا نقشه‌هاشو اجرا کنه.
دیدگاه ها (۳)

#رُز_زخمی_من Part. 50ساعت ها زمان ها میگذشتند، خنده ها تموم ...

#رُز_زخمی_من part. 51ات از روی مبل بلند شد، دست به سینه ایست...

#رُز_زخمی_منپارت 48ات با چشم‌های ریزشده به جونگکوک نگاه کرد،...

#رُز_زخمی_من part. 47تمرین بالاخره تموم شد و ات با صورت سرخ ...

Part:24______________________________لونا: باشهلونا اروم رف...

دوست پسر دمدمی مزاج

بهترین رقیب منپارت ۴ویو جونگکوکا..ا..اون ات بود سریع رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط