رززخمیمن
#رُز_زخمی_من
part. 47
تمرین بالاخره تموم شد و ات با صورت سرخ و نفسهای سنگین روی تشک ولو شد. دستشو روی پیشونی گذاشت و با صدای غرغر گفت:
ات. آخ… اصلاً نمیدونم چرا اینو قبول کردم. ورزش یه شکنجهست!
جونگکوک از پشت سرش نشست، دستشو روی زانوهای ات گذاشت و لبخند شیطنتآمیز زد:
جونگکوک. شکنجه؟ نه… این یه تمرین سبک بود، تو فقط داری زیادی غر میزنی.
ات سرشو به عقب خم کرد و با صدای بلند گفت:
ات. سبک؟ سبک اینه که آدم نفسش بند نیاد! این دیگه از کدوم سیاره اومده؟
جونگکوک سرشو تکون داد و با چشمای برقدار گفت:
جونگکوک. از سیارهای که تو باید قوی و خوشهیکل باشی… حتی اگه ازش متنفر باشی.
ات با غرغر دوباره نشست و دستشو روی شکمش گذاشت:
ات. خوشهیکل؟ من فقط میخوام زنده بمونم و نفس بکشم!
جونگکوک خم شد و با لبخندی شیطنتآمیز دستشو روی شونهی ات گذاشت:
جونگکوک. خب… یه ذره هم شکایت کردن لازمه. ولی یادت باشه، هر چی غر بزنی، من بیشتر دوستت دارم.
ات با چشمهای گرد گفت:
ات. اینو گفتی تا منو اذیت کنی، نه؟
جونگکوک نزدیکتر شد، با صدای آرام و بازیگوش گفت:
جونگکوک. نه… راستشو میگم. اما اگه میخوای، میتونم یه ذره بیشتر اذیتت کنم… با نگاه یا یه شوخی کوچیک.
ات با سرخ شدن کمی عقب رفت و با حالت مغرورانه گفت:
ات. آره خب… تو همیشه یه جورایی از من خوشمزهترین غرها رو بیرون میکشی.
جونگکوک لبخند عمیقی زد و با انگشت اشاره روی بینی او زد:
جونگکوک. دقیقاً… و بعدش جایزهی تمرین رو هم میگیری… ولی فقط اگه غرهای بیشتری نکنی و گوش بدی!
ات با صدای بلند و لحن ناز گفت:
ات. گوش دادن؟ به تو؟ که همش میخوای منو اذیت کنی؟ نه، اصلاً!
جونگکوک خم شد، نزدیکش شد و با صدای آرام و شیطنتآمیز گفت:
جونگکوک. آره… ولی همینطوریه که من عاشق تو میشم. حتی وقتی غر میزنی.
ات با لبخند و دست روی پیشونیش گفت:
ات. خب… فقط به خاطر این، یه کوچولو بهت گوش میکنم… ولی فردا دوباره غر میزنم!
جونگکوک لبخند کج زد و گفت:
جونگکوک. خب… همون فردا هم من اینجام تا دوباره حالت رو به هم بریزم. ولی قول میدم، هر بار که غر میزنی، یه لبخند بازیگوش هم جایزهت باشه.
ات خندید و با لحن مغرور گفت:
ات. باشه… ولی اینو بدون، من هرگز ساده نیستم!
جونگکوک با نگاه پر از شیطنت و آرامش گفت:
جونگکوک. و همین چیزیه که من بیشتر از همه دوست دارم…
part. 47
تمرین بالاخره تموم شد و ات با صورت سرخ و نفسهای سنگین روی تشک ولو شد. دستشو روی پیشونی گذاشت و با صدای غرغر گفت:
ات. آخ… اصلاً نمیدونم چرا اینو قبول کردم. ورزش یه شکنجهست!
جونگکوک از پشت سرش نشست، دستشو روی زانوهای ات گذاشت و لبخند شیطنتآمیز زد:
جونگکوک. شکنجه؟ نه… این یه تمرین سبک بود، تو فقط داری زیادی غر میزنی.
ات سرشو به عقب خم کرد و با صدای بلند گفت:
ات. سبک؟ سبک اینه که آدم نفسش بند نیاد! این دیگه از کدوم سیاره اومده؟
جونگکوک سرشو تکون داد و با چشمای برقدار گفت:
جونگکوک. از سیارهای که تو باید قوی و خوشهیکل باشی… حتی اگه ازش متنفر باشی.
ات با غرغر دوباره نشست و دستشو روی شکمش گذاشت:
ات. خوشهیکل؟ من فقط میخوام زنده بمونم و نفس بکشم!
جونگکوک خم شد و با لبخندی شیطنتآمیز دستشو روی شونهی ات گذاشت:
جونگکوک. خب… یه ذره هم شکایت کردن لازمه. ولی یادت باشه، هر چی غر بزنی، من بیشتر دوستت دارم.
ات با چشمهای گرد گفت:
ات. اینو گفتی تا منو اذیت کنی، نه؟
جونگکوک نزدیکتر شد، با صدای آرام و بازیگوش گفت:
جونگکوک. نه… راستشو میگم. اما اگه میخوای، میتونم یه ذره بیشتر اذیتت کنم… با نگاه یا یه شوخی کوچیک.
ات با سرخ شدن کمی عقب رفت و با حالت مغرورانه گفت:
ات. آره خب… تو همیشه یه جورایی از من خوشمزهترین غرها رو بیرون میکشی.
جونگکوک لبخند عمیقی زد و با انگشت اشاره روی بینی او زد:
جونگکوک. دقیقاً… و بعدش جایزهی تمرین رو هم میگیری… ولی فقط اگه غرهای بیشتری نکنی و گوش بدی!
ات با صدای بلند و لحن ناز گفت:
ات. گوش دادن؟ به تو؟ که همش میخوای منو اذیت کنی؟ نه، اصلاً!
جونگکوک خم شد، نزدیکش شد و با صدای آرام و شیطنتآمیز گفت:
جونگکوک. آره… ولی همینطوریه که من عاشق تو میشم. حتی وقتی غر میزنی.
ات با لبخند و دست روی پیشونیش گفت:
ات. خب… فقط به خاطر این، یه کوچولو بهت گوش میکنم… ولی فردا دوباره غر میزنم!
جونگکوک لبخند کج زد و گفت:
جونگکوک. خب… همون فردا هم من اینجام تا دوباره حالت رو به هم بریزم. ولی قول میدم، هر بار که غر میزنی، یه لبخند بازیگوش هم جایزهت باشه.
ات خندید و با لحن مغرور گفت:
ات. باشه… ولی اینو بدون، من هرگز ساده نیستم!
جونگکوک با نگاه پر از شیطنت و آرامش گفت:
جونگکوک. و همین چیزیه که من بیشتر از همه دوست دارم…
- ۱.۵k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط