P13
P13
ا/ت:امشب بیا خونه ی ما راستی تو یه دوستی داشتی مشاور املاک بود میخوام خونه بگیریم
کای:نه بابا نمیام میرم خونه ی خودم چرا میخوای چیکار
ا/ت:احساس میکنم که مزاحم میا میشم برای همین گفتم یه خونه بگیریم امشبم میرم هتل میخوابم تا اون راحت باشه
کای:عع خب هتل چرا بیا خونه ی من فردا بعد از کمپانی اگه کاری نداشتیم میریم پیش دوستم
ا/ت: نه نمیام من که اولین خونه رو ببینم نمیپسندم حداقل چند روز طول میکشه
کای:خب خونه ی من میمونی دیگه ناز نکن دیگه
ا/ت:باشه
(ا/ت و کای رفتن خونه ی کای اونجا بزرگ بود چند تا اتاق داشت انقدر بزرگ بود که خدمتکار داشت)
ا/ت:اووو اقا کای خونتون چقدر بزرگه و رو نمیکردی کلک
کای: انقدرام بزرگ نیست
ا/ت:نه بابا تو راس میگی
( کای خدمتکار رو صدا کرد که یکی از اتاقا رو برای ا/ت حاضر کنه و ا/ت بره تو اتاقش تا استراحت کنه،بعد از چند دقیقه اتاق ا/ت حاضر شد و ا/ت رفت یه دوش گرفت و خوابید به اتفاقای ۶ سال پیش فکر میکرد)
ذهن ا/ت:خاطراطشون یادش افتاد ولی یه دفعه یاد سیلی که تهیونگ بهش زده بود افتاد و خیانتی که کرده
پایان ذهن ا/ت
(همین طوری داشت فکر میکرد که خوابش برد صبح بیدار شد دید ساعت ۶ باید ساعت ۷ اونجا باشه رفت دست و صورتشو شد و رفت بیرون از خدمتکار پرسید کای کجاست گفت تو اتاقش خوابیده ازش جای اتاقو پرسید و رفت تو اتاق دید هنوز خوابیده )
ا/ت:کای بیدار شو پاشو دیره باید بریم کمپانی
کای:ا/ت ولم کن بزار بخوابم
ا/ت:نمیشه دیروز قول دادی
کای:اه بزار بخوابم
(ا/ت دید هیچ کاری ازش بر نمیاد چشمش افتاد به لیوان اب بغل تخت و ریخت رو سر کای)
کای:دیونه چیکار میکنی
ا/ت:بهت میگم بلند شو دیره
کای:تقصیر منه که دارم به دیونه ای مثل تو کمک میکنم
ا/ت: دلت میخواد پاچ اب و بریزم رو سرت تا بیدارشی
کای:باشه بابا بیدار شدم الان حاضر میشم میام پایین
ا/ت:زحمت میشه براتون
کای:یه تشکری دستت بشکنه ای چیزی
ا/ت: خب دستت بشکنه حالا خوبه پاشو
کای:واقعا ممنونم خدایا این چه دوستیه که من دارم
ا/ت:همینه که هست پاشو دیره
(ا/ت رفت بیرون کای حاضر شد و با ماشین کای رفتن شرکت بیگ هیت رسیدن دم در نگهبان ماشینشون رو برد پارکینگ رفتن و از در وردی عبور کردن رفتن پیش منشی)
ا/ت:ببخشید من با اقای°°°°°°کار داشتم
منشی: اسمتون
ا/ت: ا/ت لی ا/ت هستم
منشی بله بفرمایید از اسانسور برید طبقه بیستم اونجا یه منشی هست راهنمایی تون میکنه
ا/ت: خیلی ممنون
(ا/ت کای رفتن تو اسانسور در اسانسور داشت بسته میشد که یکی داد زد میشه در اسانسور و بگیرید ا/تم دستشو گذاشت جلو در یاز موند وقتی اون فرد رسید در اسانسور دیدن تهیونگه)
تهیونگ:به به ببین کیا اینجان خوش اومدی
ا/ت:ممنون فکر کنم منظورتون خوش اومدین بود دیگه؟
ا/ت:امشب بیا خونه ی ما راستی تو یه دوستی داشتی مشاور املاک بود میخوام خونه بگیریم
کای:نه بابا نمیام میرم خونه ی خودم چرا میخوای چیکار
ا/ت:احساس میکنم که مزاحم میا میشم برای همین گفتم یه خونه بگیریم امشبم میرم هتل میخوابم تا اون راحت باشه
کای:عع خب هتل چرا بیا خونه ی من فردا بعد از کمپانی اگه کاری نداشتیم میریم پیش دوستم
ا/ت: نه نمیام من که اولین خونه رو ببینم نمیپسندم حداقل چند روز طول میکشه
کای:خب خونه ی من میمونی دیگه ناز نکن دیگه
ا/ت:باشه
(ا/ت و کای رفتن خونه ی کای اونجا بزرگ بود چند تا اتاق داشت انقدر بزرگ بود که خدمتکار داشت)
ا/ت:اووو اقا کای خونتون چقدر بزرگه و رو نمیکردی کلک
کای: انقدرام بزرگ نیست
ا/ت:نه بابا تو راس میگی
( کای خدمتکار رو صدا کرد که یکی از اتاقا رو برای ا/ت حاضر کنه و ا/ت بره تو اتاقش تا استراحت کنه،بعد از چند دقیقه اتاق ا/ت حاضر شد و ا/ت رفت یه دوش گرفت و خوابید به اتفاقای ۶ سال پیش فکر میکرد)
ذهن ا/ت:خاطراطشون یادش افتاد ولی یه دفعه یاد سیلی که تهیونگ بهش زده بود افتاد و خیانتی که کرده
پایان ذهن ا/ت
(همین طوری داشت فکر میکرد که خوابش برد صبح بیدار شد دید ساعت ۶ باید ساعت ۷ اونجا باشه رفت دست و صورتشو شد و رفت بیرون از خدمتکار پرسید کای کجاست گفت تو اتاقش خوابیده ازش جای اتاقو پرسید و رفت تو اتاق دید هنوز خوابیده )
ا/ت:کای بیدار شو پاشو دیره باید بریم کمپانی
کای:ا/ت ولم کن بزار بخوابم
ا/ت:نمیشه دیروز قول دادی
کای:اه بزار بخوابم
(ا/ت دید هیچ کاری ازش بر نمیاد چشمش افتاد به لیوان اب بغل تخت و ریخت رو سر کای)
کای:دیونه چیکار میکنی
ا/ت:بهت میگم بلند شو دیره
کای:تقصیر منه که دارم به دیونه ای مثل تو کمک میکنم
ا/ت: دلت میخواد پاچ اب و بریزم رو سرت تا بیدارشی
کای:باشه بابا بیدار شدم الان حاضر میشم میام پایین
ا/ت:زحمت میشه براتون
کای:یه تشکری دستت بشکنه ای چیزی
ا/ت: خب دستت بشکنه حالا خوبه پاشو
کای:واقعا ممنونم خدایا این چه دوستیه که من دارم
ا/ت:همینه که هست پاشو دیره
(ا/ت رفت بیرون کای حاضر شد و با ماشین کای رفتن شرکت بیگ هیت رسیدن دم در نگهبان ماشینشون رو برد پارکینگ رفتن و از در وردی عبور کردن رفتن پیش منشی)
ا/ت:ببخشید من با اقای°°°°°°کار داشتم
منشی: اسمتون
ا/ت: ا/ت لی ا/ت هستم
منشی بله بفرمایید از اسانسور برید طبقه بیستم اونجا یه منشی هست راهنمایی تون میکنه
ا/ت: خیلی ممنون
(ا/ت کای رفتن تو اسانسور در اسانسور داشت بسته میشد که یکی داد زد میشه در اسانسور و بگیرید ا/تم دستشو گذاشت جلو در یاز موند وقتی اون فرد رسید در اسانسور دیدن تهیونگه)
تهیونگ:به به ببین کیا اینجان خوش اومدی
ا/ت:ممنون فکر کنم منظورتون خوش اومدین بود دیگه؟
۶۴.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.