آژانس دونفره پارت ۵
یوکوهاما_عصر ۷/۲۵
چویا رو به دازای میگه:خب ببینم بنظرت کی پشت این ماجراهاست؟
دازای: معمولاً متوجه میشم نقشه دشمن چیه ولی الان.....هیچ نظری ندارم!
چویا: عالی شد حالا سرنخهایی داریم که باهاش گمراهتر شدیم و حتی نمیدونیم باید چی کار کنیم تنها کسی که امید داشتم بتونه این پرونده رو حل کنه تو بودی! ،.....البته زیادم مهم نیست به هر حال تو همیشه همه رو ناامید میکنی، تعجبی هم نداره، به حر حال تو دازایی
دازای: گوش کن، چویا. هر دوی ما قصد نجات همگروهی های خودمون رو داریم اما اگه با هم همکاری نکنیم اونا حتی یه نفرو هم سالم نمیذارن!
چویا: تو نمیتونی این حرفو بزنی وقتی همه چیز تموم میشه فقط اگه تو به توکیو بری!
دازای: ولی از کجا اینقدر مطمئنی اگه من به توکیو برم اونا سر حرفشون میمونن؟!
چویا: اونقدر برام اهمیت نداری که بخواد برام مهم باشه! ، به امتحان کردنش که میارزه!!
دازای: دیگه داری.......
رانپو: بس کنید!
دازای و چویا روشون رو برگردوندن و باهم گفتن: رانپوسان؟!!
چویا: تو...تو واقا رانپویی؟
رانپو: بعله!
دازای:مگه، اونا تو رو با خودشون نبردن؟
چویا رو به دازای میگه:خب ببینم بنظرت کی پشت این ماجراهاست؟
دازای: معمولاً متوجه میشم نقشه دشمن چیه ولی الان.....هیچ نظری ندارم!
چویا: عالی شد حالا سرنخهایی داریم که باهاش گمراهتر شدیم و حتی نمیدونیم باید چی کار کنیم تنها کسی که امید داشتم بتونه این پرونده رو حل کنه تو بودی! ،.....البته زیادم مهم نیست به هر حال تو همیشه همه رو ناامید میکنی، تعجبی هم نداره، به حر حال تو دازایی
دازای: گوش کن، چویا. هر دوی ما قصد نجات همگروهی های خودمون رو داریم اما اگه با هم همکاری نکنیم اونا حتی یه نفرو هم سالم نمیذارن!
چویا: تو نمیتونی این حرفو بزنی وقتی همه چیز تموم میشه فقط اگه تو به توکیو بری!
دازای: ولی از کجا اینقدر مطمئنی اگه من به توکیو برم اونا سر حرفشون میمونن؟!
چویا: اونقدر برام اهمیت نداری که بخواد برام مهم باشه! ، به امتحان کردنش که میارزه!!
دازای: دیگه داری.......
رانپو: بس کنید!
دازای و چویا روشون رو برگردوندن و باهم گفتن: رانپوسان؟!!
چویا: تو...تو واقا رانپویی؟
رانپو: بعله!
دازای:مگه، اونا تو رو با خودشون نبردن؟
۴.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.