قسمت بعد یکم دیرتر میاد چون دارم میرم مسافرت

(قسمت بعد یکم دیرتر میاد چون دارم میرم مسافرت
دوشنبه تولدمه هااا یادتون نره)
.............................................
تا فردا حرکت کنیم.
صبح با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم و برداشتم.
_هااااا
_علیک سلام
_هااام سلام
_من زین هستم خوبی؟؟
_اها خوبم تو خوبی
_اره خوابید هنوز؟
_ ن ن ن بیدارم
بعد خمیازه کشیدم.فهمیدم داره میخنده
_ خب دیگه حاضر باشید 2 ساعت دیگه میام دنبالتون بای
بعد هم قط کرررد.وووای فقط 2 ساعت!!!!
رفتم پایین و سر سری یه صبحونه خوردم سلی هم بیدار کردم هنو ناراحت بود ولی حرف میزد .
رفتم حمام و مسواک زدم بعد هم یکم ریمل زدم و برق لب بعد هم موهامو کج بافتم و یه شلوار ورزشی آدیداس فسفری با یه تاپ فسفری و یه سویی شرت ادیداس مشکی پوشیدم. کولم هم انداختم رو شونم و رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم دم در. همون موقع زین هم اومد با جاس واای اونم ابنجاس ؟؟؟!!!
کتی هم با هری اومده بودن. جاستینم با اون دختره کارا اومده بود اااه ایکبیری.
راه افتادیم. سلنا هم ناراحت بود از دیدن جاستین. اهنگ گوش میدادیم و هری شیطونیاش شروع شده بود. هی بوق میزدو از من سبقت می‌گرفت. کلی خندیدیم تا رسیدیم ب ویلا.خیلی رانندگی نکردم چون نزدیک بود.ویلا برای زین بود و خیلی قشنگ بود. ماشینارو بردیم تو و از ماشین پیاده شدیم لباسامونم برداشتیم زین مارو راهنمایی کرد و رفتیم تو
هری:چ خونه ایه پسر دمت گرم چقد. پولدار بودی تو من نمیدونستم
زین: خیلی خری اخه الاغ این نتیجه زحمتای خودمه ن پول بابام
_اووه داداش جووون کارت درسته
همه خندیدیم و زین گفت
_هر کی هر اتاقی میخواد برداره جز اولین اتاق طبقه 2 .چون مال منه
هری:اووه اتاق خودتو جدا کردی
زین : پس چی؟؟؟
کارا: اوه جاس عشقم من خستم بریم تو اتاقمون
سلی با حرص نگاش.کرد.جاستین ب سلنا پوزخند زد و دست کارارو بوسید و گفت:بریم عزیزم
ااه چندشم شد. هری و کتی هم رفتن تو اتاقشون. منو سلی هم رفتیم تو اتاقمون.
_چ قشنگه اینجا
_واای اره دریارو نگا
یه پنجره رو به دریا داشت ک ادمو اروم میکرد. سوییشرتم دراوردم و یه تیشرت صورتی پوشیدم و ب سلنا گفتم :بریم پایبن یا میخوای بخوابی؟؟
_ الا خوابم میاد خودم میام
_ باش پس من رفتم دریا
رفتم پایین همه خواب بودن پس یواش رفتم لب دریا و چشامو بستم ب صدای موج ها گوش دادم.ک یکدفعه صدای پا شنیدم و حس کردم یکی کنارم نشست تا خواستم چشامو باز کنم ک گرمی چیزیو رو لبام حس کردم چشامو باز کردم ک جاستین و دیدم هلش دادم عقب اما نرفت منو محکم رو زمین خوابوند و هر چقد م خواستم هلش بدم زورم نمیرسد اخر خودش بلند شد و داد زدم : عوضی چ گوهی میخوری اشغال؟؟
اونم داد زد :اره من عوضیم من عاشق دختری شدم ک با هیچ پسری نیست کسی ک منو ادم حساب نمیکنه عاشق کسی ک شیطونه ولی جلف نیس ارره من عاشق تو شدم عاشق تو..
با تعجب نگاش میکردم ک صدای هق هق یکیو شنیدم تا برگشتم....
.. . ..
نظر بدید چطور بود؟؟؟
دیدگاه ها (۱۶)

#me:)))

:|||chErA pA???

??? seVoMi♥♥yaNi akHaRi aZ chAp oooOooOF aaaWLiYee

حآٓجــــــــــــــــــے تَڪـــــو فَقََـــــــط میزََنََــ...

پارت ۸

{مافیای من}{پارت ۹}بعد یه بوس آبدار از لبام کرد و بعد اینکه ...

پارت ۵آنچه گذشت: دکتر رفت نگاهی به ات کردم که....یهو تپش قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط