رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:42
#پانیذ
خیلی خوشحال بودم چون می خواستم دیانا که از بهترین رفیقامه رو ببینم اونم بعد از ۲ ماه تقریبا و بعد از چند مین رسیدم عمارت
#دیانا
داخل عمارت که بودم منتظر پانیذ بودم و همینطور نگرانش چون به خاطر من زخمی شده و همینطور نگرانش بودم و در باز شد و پانیذ اومد داخل
پانیذ:دیاناااا (همو بغل می کنن)
دیانا:چطوریییمن واقعا متاسفم که به خاطر من اینطوری شدی
پانیذ:من خوشحالم که برا رفیقم این کارو کردم نه برای به غریبه (دوباره همو بغل می کنن)
دیانا:ایشون کیه؟(خطاب به آتوسا)
پانیذ:این دختر کسی هست که جون من رو از دست آیدا نجات داده همون ژاتیس که بهت گفتم و خیلی مشتاق بود که ببینتت
دیانا:خوش بختم من واقعا معذرت می خواهم که به خاطر من تو در دسر افتادی
ژاتیس:خواهش می کنم عزیزم
ارسلان:حالا سوال اینجاست اسلحه از کجا آوردین
متین:(قضیه اسلحه و اینا رو میگه)
ارسلان:پشمام
(بچه ها اینجا ارسلان هم با بچه ها و امیر انکا و اینا آشنا میشه و همو بغل می کنن و این قسمت فقط نشون داد که اردیا با آتوسامیر آشنا میشن که پارت های بعد خیلی خفن تره)
خب حمایتتت
part:42
#پانیذ
خیلی خوشحال بودم چون می خواستم دیانا که از بهترین رفیقامه رو ببینم اونم بعد از ۲ ماه تقریبا و بعد از چند مین رسیدم عمارت
#دیانا
داخل عمارت که بودم منتظر پانیذ بودم و همینطور نگرانش چون به خاطر من زخمی شده و همینطور نگرانش بودم و در باز شد و پانیذ اومد داخل
پانیذ:دیاناااا (همو بغل می کنن)
دیانا:چطوریییمن واقعا متاسفم که به خاطر من اینطوری شدی
پانیذ:من خوشحالم که برا رفیقم این کارو کردم نه برای به غریبه (دوباره همو بغل می کنن)
دیانا:ایشون کیه؟(خطاب به آتوسا)
پانیذ:این دختر کسی هست که جون من رو از دست آیدا نجات داده همون ژاتیس که بهت گفتم و خیلی مشتاق بود که ببینتت
دیانا:خوش بختم من واقعا معذرت می خواهم که به خاطر من تو در دسر افتادی
ژاتیس:خواهش می کنم عزیزم
ارسلان:حالا سوال اینجاست اسلحه از کجا آوردین
متین:(قضیه اسلحه و اینا رو میگه)
ارسلان:پشمام
(بچه ها اینجا ارسلان هم با بچه ها و امیر انکا و اینا آشنا میشه و همو بغل می کنن و این قسمت فقط نشون داد که اردیا با آتوسامیر آشنا میشن که پارت های بعد خیلی خفن تره)
خب حمایتتت
۴.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.