part7
part7
_________¯\_(ツ)_/¯__________
(آسیه بعد از تقریبا 30 دقیقه میرسه پیش آیبیکه و زنگ میزنه تا درو باز کنه بعد هم میره داخل
آیبیکه:سلام خوش اومدی
آسیه :سلام مرسی خوش باشی
*چیشد حالت که دیگه بد نشد نع؟
-نه راستی بیبی چک گرفتم ولی نمیدونم باید چکار کنم😅؟!
*بیا بت بگم(میرن تا آسیه بیبی چک بزنه و منتظر جواب میمونن)
-آیبیکه به نظرت 2 دقیقه شده؟
*آسیههههه چن بار میپرسی چند لحظه صبر کن چه مامان بی صبری😊
-آیبیکه میترسم
*از چی؟ از بچه؟ 🤦🏻♀️
-از اینکه نتونم مامان خوبی بشم🥺
*واییی آسیم من مطمعنم تو بهترین
مامان این دنیا میشی(آیبیکه میره آسیه رو بغل
کنه تا آرومش کنه که صدای گریه ی آیکان میاد)
-وای وای وای جوجه مون هم بیدار شد بدو برو تا گریش بیشتر نشده
*راست میگی ها وایستا الان میام😉
نویسنده(آسیه بعد از اینکه آیبیکه رفت بالا میره سراغ بیبی چک.....
_________¯\_(ツ)_/¯__________
(آسیه بعد از تقریبا 30 دقیقه میرسه پیش آیبیکه و زنگ میزنه تا درو باز کنه بعد هم میره داخل
آیبیکه:سلام خوش اومدی
آسیه :سلام مرسی خوش باشی
*چیشد حالت که دیگه بد نشد نع؟
-نه راستی بیبی چک گرفتم ولی نمیدونم باید چکار کنم😅؟!
*بیا بت بگم(میرن تا آسیه بیبی چک بزنه و منتظر جواب میمونن)
-آیبیکه به نظرت 2 دقیقه شده؟
*آسیههههه چن بار میپرسی چند لحظه صبر کن چه مامان بی صبری😊
-آیبیکه میترسم
*از چی؟ از بچه؟ 🤦🏻♀️
-از اینکه نتونم مامان خوبی بشم🥺
*واییی آسیم من مطمعنم تو بهترین
مامان این دنیا میشی(آیبیکه میره آسیه رو بغل
کنه تا آرومش کنه که صدای گریه ی آیکان میاد)
-وای وای وای جوجه مون هم بیدار شد بدو برو تا گریش بیشتر نشده
*راست میگی ها وایستا الان میام😉
نویسنده(آسیه بعد از اینکه آیبیکه رفت بالا میره سراغ بیبی چک.....
۱.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.