Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ¹⁰⁰
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
با عصبانیت چشامو بستم قلبم داشت از سینهام میزد بیرون.
دستام به وضوح میلرزیدن بیاختیار مشتم رو کنار پام زدم. تعادل اعصابم داره از دستم خارج میشه... کنترل همه چی داره از دستم خارج میشه
تکیه دادم به صندلی و زیر لبم زمزمه کردم:
ا/ت: حالا من چیکار کنم
تهیونگ: هیچکار تو فقط به من تکیه کن پول میخوای ،کار میخوای، تفریح، مسافرت، نمره، مقاله، تحقیق هر چیزی
نگاهم کرد
تهیونگ: هر چیزی ا/ت اما نمیخوام تو اون خونه کار کنی
ا/ت:من هیچی از تو نمیخوام فقط میخوام گورتو از زندگیم گم کنی.
اینو محکم تو صورتش گفتم و به ثانیه نکشید که با پشت دست زد تو دهنم
ماتم برد...اون حق به جانب گفت:
تهیونگ:دو روز که راحتت میزارم زبونت وا میشه باز دیروز رفتی پیش اون همه بی همه چیزت مغزتو از چرندیاتش پر کرده؟!
نگاهم کرد.گوشه لبم سوزش گرفته بود و طعم شور خون رو توی دهنم حس میکردم نگاهش روی لبم ثابت شد و به آنی داد زد:
تهیونگ: تو روی من گستاخی میکنی؟ زبونتو قیچی میکنم ا/ت این همه به پات نریختم که بعد بشینی بلبل زبونی کنی.
ساعد دستم و گرفت و با خشم تکونم داد.
تهیونگ:هر چی بگم میگی چشم، فهمیدی؟!
با خشم هولش دادم به عقب ماشین لحظه ای از کنترلش خارج شد.ماشینی از پشت سر بوق زد و تهیونگ سریع کنترل ماشین رو به دست گرفت و سرم داد زد:
تهیونگ:تمومش کن دیگه
زدم زیر کریهغ.
ا/ت:منو حبس کن نذار برم اینور اونور تا دلت میخواد کتکم بزن اما نمیتونی دهنمو ببندی آخرش یه روزی به گوش همونی میرسه پسرش به خاطر کثافت کاریای تو مرد.
دست رو بالا برد تا دوباره بزنتم.
نزدم فقط دندون قروچه ای کرد و از شدت خشتم دستی که بالا برده بود لرزید و با عصبانیت اخطار داد:
تهیونگ:پس کن ا/ت
بدون ترس ادامه دادم
ا/ت: یه روزی همونی که نه همه میفهمن تو کی هستی کم نقابتو جلوی همه برمی دارم تهیونگ
تهیونگ :گفتم بسع ا/ت
☆☆☆
در خونه رو محکم بست و کفشاش رو پر آورد.
بعد از چند روز اومدم توی همین آپارتمانی که اون روز با اومدم نایون نزدیک بود از ترس سکته کنم.
تهیونگ:دست به سینه وایسادی که چی؟لباساتو در بیار دیگه.
با حرص نگاهش کردم رو گرفت و با لحن آروم تری گفت »
ادامه در کامنت...
ₚₐᵣₜ¹⁰⁰
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
با عصبانیت چشامو بستم قلبم داشت از سینهام میزد بیرون.
دستام به وضوح میلرزیدن بیاختیار مشتم رو کنار پام زدم. تعادل اعصابم داره از دستم خارج میشه... کنترل همه چی داره از دستم خارج میشه
تکیه دادم به صندلی و زیر لبم زمزمه کردم:
ا/ت: حالا من چیکار کنم
تهیونگ: هیچکار تو فقط به من تکیه کن پول میخوای ،کار میخوای، تفریح، مسافرت، نمره، مقاله، تحقیق هر چیزی
نگاهم کرد
تهیونگ: هر چیزی ا/ت اما نمیخوام تو اون خونه کار کنی
ا/ت:من هیچی از تو نمیخوام فقط میخوام گورتو از زندگیم گم کنی.
اینو محکم تو صورتش گفتم و به ثانیه نکشید که با پشت دست زد تو دهنم
ماتم برد...اون حق به جانب گفت:
تهیونگ:دو روز که راحتت میزارم زبونت وا میشه باز دیروز رفتی پیش اون همه بی همه چیزت مغزتو از چرندیاتش پر کرده؟!
نگاهم کرد.گوشه لبم سوزش گرفته بود و طعم شور خون رو توی دهنم حس میکردم نگاهش روی لبم ثابت شد و به آنی داد زد:
تهیونگ: تو روی من گستاخی میکنی؟ زبونتو قیچی میکنم ا/ت این همه به پات نریختم که بعد بشینی بلبل زبونی کنی.
ساعد دستم و گرفت و با خشم تکونم داد.
تهیونگ:هر چی بگم میگی چشم، فهمیدی؟!
با خشم هولش دادم به عقب ماشین لحظه ای از کنترلش خارج شد.ماشینی از پشت سر بوق زد و تهیونگ سریع کنترل ماشین رو به دست گرفت و سرم داد زد:
تهیونگ:تمومش کن دیگه
زدم زیر کریهغ.
ا/ت:منو حبس کن نذار برم اینور اونور تا دلت میخواد کتکم بزن اما نمیتونی دهنمو ببندی آخرش یه روزی به گوش همونی میرسه پسرش به خاطر کثافت کاریای تو مرد.
دست رو بالا برد تا دوباره بزنتم.
نزدم فقط دندون قروچه ای کرد و از شدت خشتم دستی که بالا برده بود لرزید و با عصبانیت اخطار داد:
تهیونگ:پس کن ا/ت
بدون ترس ادامه دادم
ا/ت: یه روزی همونی که نه همه میفهمن تو کی هستی کم نقابتو جلوی همه برمی دارم تهیونگ
تهیونگ :گفتم بسع ا/ت
☆☆☆
در خونه رو محکم بست و کفشاش رو پر آورد.
بعد از چند روز اومدم توی همین آپارتمانی که اون روز با اومدم نایون نزدیک بود از ترس سکته کنم.
تهیونگ:دست به سینه وایسادی که چی؟لباساتو در بیار دیگه.
با حرص نگاهش کردم رو گرفت و با لحن آروم تری گفت »
ادامه در کامنت...
۱۳.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.