𝗣𝗮𝗿𝘁¹
𝗣𝗮𝗿𝘁¹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
با بغض گفتم و پسش زدم تا ازم کنار بکشه پالتوم رو محکم گرفته بود و رهام نمیکرد.
زدم زیر گریه و تقلا کردم تا خودم رو از میون دستش بیرون بکشم و سریع از خونه برم بیرون.
اون هر چقدرم عوضی باشه پیش همسایه هاش اما رفتار زشتی از خودش نشون نمیده.
پالتوم رو از تنم بیرون کرد و پایین انداخت.
سرو وضعم خیلی نامرتب شده بود و موهام جلوی صورتم افتاده بودن.
دستش رو به سمت پیرهنم برد که یهو در با شدت باز شد.
اون لحظه حسی شبیه مرگ رو تجربه کردم و جرات نداشتم به در نگاه کنم
تنها یه حدس بود، یا اینکه یکی از همسایه ها که متوجه سروصدام شده و از اونجا که من دستگیره در رو پایین کشیده بودم در باز شده بود و اون مانعی برای ورود و سر کشیش نداشته باشه،
یا.....یا نایونه.
با تصورِ نایون تنم میون دست تهیونگ سست شد و نگاهم به صورت خودش بود که پیچید و به قاب در نگاه کرد....
صدای تهیونگ که به گوشم رسید انگار از بلندی به پایین پرت شدم:
تهیونگ: تویی؟!.
تهیونگ مکث کرد نفسم بند رفت.
دوباره صداش به گوشم رسید.
تهیونگ: تو اینجا چیکار میکنی جونگ کوک؟!.
بی هوا چنگ زدم به ساعد دست تهیونگ.
نزدیک بود بیفتم، جونگ کوک بود.....جونگ کوک....
همون که دیشب مشکوکانه نگاهم کرد و رفت.
همون که زیرکانه آدرس اینجا رو به نایون داده بود.
همون که رسوایی منو زودتر از هر کس دیگه ای دید.
حتی تهیونگ هم نتونست وزن من رو تاب بیاره.
سقوط کردم روی زمین و مثل شکست خورده ها دستام رو روی سرم گرفتم.
صداش با قدرت توی پرده ی گوشم نشست:
جونگ کوک: دوتا عوضی اینجا خلوت کردین، بقیه هم برن به جهنم آره؟!.
تهیونگ: تو منو تعقیب میکنی؟!.
جونگ کوک بلند گفت:
•پارت اول•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
با بغض گفتم و پسش زدم تا ازم کنار بکشه پالتوم رو محکم گرفته بود و رهام نمیکرد.
زدم زیر گریه و تقلا کردم تا خودم رو از میون دستش بیرون بکشم و سریع از خونه برم بیرون.
اون هر چقدرم عوضی باشه پیش همسایه هاش اما رفتار زشتی از خودش نشون نمیده.
پالتوم رو از تنم بیرون کرد و پایین انداخت.
سرو وضعم خیلی نامرتب شده بود و موهام جلوی صورتم افتاده بودن.
دستش رو به سمت پیرهنم برد که یهو در با شدت باز شد.
اون لحظه حسی شبیه مرگ رو تجربه کردم و جرات نداشتم به در نگاه کنم
تنها یه حدس بود، یا اینکه یکی از همسایه ها که متوجه سروصدام شده و از اونجا که من دستگیره در رو پایین کشیده بودم در باز شده بود و اون مانعی برای ورود و سر کشیش نداشته باشه،
یا.....یا نایونه.
با تصورِ نایون تنم میون دست تهیونگ سست شد و نگاهم به صورت خودش بود که پیچید و به قاب در نگاه کرد....
صدای تهیونگ که به گوشم رسید انگار از بلندی به پایین پرت شدم:
تهیونگ: تویی؟!.
تهیونگ مکث کرد نفسم بند رفت.
دوباره صداش به گوشم رسید.
تهیونگ: تو اینجا چیکار میکنی جونگ کوک؟!.
بی هوا چنگ زدم به ساعد دست تهیونگ.
نزدیک بود بیفتم، جونگ کوک بود.....جونگ کوک....
همون که دیشب مشکوکانه نگاهم کرد و رفت.
همون که زیرکانه آدرس اینجا رو به نایون داده بود.
همون که رسوایی منو زودتر از هر کس دیگه ای دید.
حتی تهیونگ هم نتونست وزن من رو تاب بیاره.
سقوط کردم روی زمین و مثل شکست خورده ها دستام رو روی سرم گرفتم.
صداش با قدرت توی پرده ی گوشم نشست:
جونگ کوک: دوتا عوضی اینجا خلوت کردین، بقیه هم برن به جهنم آره؟!.
تهیونگ: تو منو تعقیب میکنی؟!.
جونگ کوک بلند گفت:
•پارت اول•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۶k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.