Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁹⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
ثانیه ای طول نکشید ماشین رو کشید گوشه ی خیابون و با توقفش کامل به سمتم پیچید. آرنجم رو کشید به طرف خودش و توی چشمام تهدید آمیز داد زد:
تهیونگ: کجا مثلا؟ حالا دوس داری بری پیش اون مرتیکه باشی؟بدبخت دیده شوهرت مُرده برات دام پهن کرده تا بکشونتت تو اتاق خوابش.....
اهانتش رو تاب نیاوردم. دستم رو بالا بردم و بدون مکث و تردید توی گوشش زدم.
جا خورد و دندون هاش رو به هم سابید و از لای دندون هاش غرید:
تهیونگ: زبونتو وا نکن برام. با این حرفات داری روی سگمو بالا میاری. میدونی من رو رابطمون حساسم.
انگشتش رو مقابل صورتم تکون داد و گفت:
تهیونگ: واسه آخرین بار میگم دیگه حق نداری بری خونه اون مرتیکه.
با حرص و بغض محکم زدم به سینه اش.
ا/ت: به تو ربطی نداره....میرم. نمیتونی جلومو بگیری.
خواستم دوباره بزنم رو سینه اش که دستم رو گرفت و زمزمه کرد:
تهیونگ: ا/ت.
ا/ت: تو یه ترسوی بدبختی، میترسی من از شوگا کمک بخوام، اونم....
تهیونگ: ا/ت.
ا/ت: اونم....اونم کمکم کنه....میخوای هم رو ازم دور کنی، هیشکی دو رو برم نباشه تا یه وقت...
تهیونگ: ا/ت،بسه.
ا/ت: میترسی درموردت بگم بهش، میترسی ازت شکایت کنم.
با اون یکی دستم دوباره زدم به سینه اش.
ا/ت؛ پاش بیوفته این کارو هم میکنم، تا ابد که نمیتونم دهنمو ببندم، یه روزی..یه روزی منم تو زندگیم خوشبخت میشم بعد توی بدبخت و میبینم که...
غرش کرد. با بلند ترین و بدترین صدایی که تا به حال ازش دیده بودم.
تهیونگ: خفه شو ا/ت.
با اینکه زهرِ ترک شدم اما زور زدم تا دستم رو از میون دستش بیرون بکشم و از ماشین پیاده بشم.
نذاشت و محکم تر منو کشید به طرف خودش.
تهیونگ: انقدر زبون درآوردی که داری از حرفِ من سرپیچی میکنی؟!.
به سختی آب دهنم رو قورت دادم و سرم رو با موافقت تکون دادم.
نیشخندی زد. نگاهم کرد و کمی بعد صاف نشست روی صندلیش و استارت زد.
با سکوتی از ترس بهش زل زدم. وقتی ماشین راه افتاد با همون نیشخندی که روی لبش بود لب زد:
تهیونگ: لازمه دوباره یه چیزایی و برات يادآوری کنم.
پوست لبم رو زیر دندون گرفتم. نگاهش به لبم کشیده شد و با جدیت حرفش رو کامل کرد:
تهیونگ: میریم خونه ی من...
ₚₐᵣₜ⁹⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
ثانیه ای طول نکشید ماشین رو کشید گوشه ی خیابون و با توقفش کامل به سمتم پیچید. آرنجم رو کشید به طرف خودش و توی چشمام تهدید آمیز داد زد:
تهیونگ: کجا مثلا؟ حالا دوس داری بری پیش اون مرتیکه باشی؟بدبخت دیده شوهرت مُرده برات دام پهن کرده تا بکشونتت تو اتاق خوابش.....
اهانتش رو تاب نیاوردم. دستم رو بالا بردم و بدون مکث و تردید توی گوشش زدم.
جا خورد و دندون هاش رو به هم سابید و از لای دندون هاش غرید:
تهیونگ: زبونتو وا نکن برام. با این حرفات داری روی سگمو بالا میاری. میدونی من رو رابطمون حساسم.
انگشتش رو مقابل صورتم تکون داد و گفت:
تهیونگ: واسه آخرین بار میگم دیگه حق نداری بری خونه اون مرتیکه.
با حرص و بغض محکم زدم به سینه اش.
ا/ت: به تو ربطی نداره....میرم. نمیتونی جلومو بگیری.
خواستم دوباره بزنم رو سینه اش که دستم رو گرفت و زمزمه کرد:
تهیونگ: ا/ت.
ا/ت: تو یه ترسوی بدبختی، میترسی من از شوگا کمک بخوام، اونم....
تهیونگ: ا/ت.
ا/ت: اونم....اونم کمکم کنه....میخوای هم رو ازم دور کنی، هیشکی دو رو برم نباشه تا یه وقت...
تهیونگ: ا/ت،بسه.
ا/ت: میترسی درموردت بگم بهش، میترسی ازت شکایت کنم.
با اون یکی دستم دوباره زدم به سینه اش.
ا/ت؛ پاش بیوفته این کارو هم میکنم، تا ابد که نمیتونم دهنمو ببندم، یه روزی..یه روزی منم تو زندگیم خوشبخت میشم بعد توی بدبخت و میبینم که...
غرش کرد. با بلند ترین و بدترین صدایی که تا به حال ازش دیده بودم.
تهیونگ: خفه شو ا/ت.
با اینکه زهرِ ترک شدم اما زور زدم تا دستم رو از میون دستش بیرون بکشم و از ماشین پیاده بشم.
نذاشت و محکم تر منو کشید به طرف خودش.
تهیونگ: انقدر زبون درآوردی که داری از حرفِ من سرپیچی میکنی؟!.
به سختی آب دهنم رو قورت دادم و سرم رو با موافقت تکون دادم.
نیشخندی زد. نگاهم کرد و کمی بعد صاف نشست روی صندلیش و استارت زد.
با سکوتی از ترس بهش زل زدم. وقتی ماشین راه افتاد با همون نیشخندی که روی لبش بود لب زد:
تهیونگ: لازمه دوباره یه چیزایی و برات يادآوری کنم.
پوست لبم رو زیر دندون گرفتم. نگاهش به لبم کشیده شد و با جدیت حرفش رو کامل کرد:
تهیونگ: میریم خونه ی من...
۹.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.