پارت

🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿🌗🌿
🌗🌿🌗🌿
🌗🌿

#پارت۱۷
🌗🌿دانشجوی لجباز من🌿🌗

#دیانا
نصف شب با حس تشنگی از خواب بلند شدمو اتاق آبی نداشتم
باید پا میشدم میرفتم پایین آب میخوردم
یه تاپ صورتی تنم بود عیب نداره
ارسلان که بیدار نمیشه
در اتاق باز کردم
رفتم سمت په ها خیلی تاریک یود
چراغ را رو رو روشن کردم
و رفتم پایین
یه لیوان آب برای خودم ریختم و خوردم
رفتم از پله ها بالا که صدایی از اتاق ارسلان شنیدم
میخواستم بهش توجه نکنم ولی نمیشد
انگار داشت خواب میدید
رفتم سمت اتاقش
همش با خودم کلنجار میرفتم در اتاقشو باز نکنم
ولی یه چیزی بهم میگفت برو بهت نیاز داره
درو باز کردم
ارسلان خواب خواب بود
ولی انگار کابوس میدید
حزیون میگفت
چیز هایی مثل نه نه من نمیزارم اذیتش نکنید
اون واسه منه
کی واسه اونه؟؟؟
عرق کرده بود
چاره ای جز بیدار کردنش نداشتم
به سمتش رفتم و با دستم تکونش دادم
ولی بیدار نشد
خواستم برم یه لیوان آب بیارم بریزم روش
ولی یه لحظه دستمو گرفت کشید توی بغلش
توی خواب و بیداری بود
بهم گفت
_هیچی نگو فقط بغلم بخواب
هرچی تلاش کردم از بغلش بیام بیروننشد
بوی عطر تنش مستم کرده بود
چیزی نگذشت
که چشم هام خسته شدن
توی بغل گرم ارسلان به خواب رفتم
#ارسلان
صبح با احساس خفگی از خواب بلند شدم

🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿

سلاااااام✌️🏻😃
امیدوارم حالتون خوب باشه قشنگای من
خب خب سال نو رو به همتون تبریک میگم♥️امیدوارم کنار خانواده های عزیزتون همیشه شاد باشید🙃همیشه خنده های واقعی و از ته دلتون روی لباتون باشه☺️❤️
از خدا براتون تو سال جدید میخوام که همیشه با دوستاتون و خانوادتون خوش باشید و به هر چی که میخواید برسید
دوستون دارم♥️😘
دیدگاه ها (۵)

🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿#پارت ۱۸🌗🌿دانشجوی لجباز من🌿🌗#ا...

دوستان لطفا صادق باشید:)میخوام سطح رمان رو بسنجم:)با تشکر از...

🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌗🌿🌗🌿🌗🌗🌿🌗🌗🌿#پارت۱۶🌗🌿دانشجوی لجباز ...

🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗🌿🌗#پارت۱۵🌗🌿دانشجوی ل...

ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۱۲

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط