همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p¹⁷ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p¹⁷ )
راوی:
ا/ت متعجب بود!
یعنی سوهو از کجا تونسته ادرس اینجارو پیدا کنه
و دقیقا سر بزنگاه،
دقیقا زمانی که شاید بلاخره میتونست راحت بشه و فرار کنه،
چون از چندین دقیقه ی قبل درحال پاره کردن طناب که دستاشو به صندلی بسته بودن، بود.
که انقد با ناخن هاش به اون طناب ضربه زد که طناب کم کم داشت پاره میشد...
برنامه اش این بود وقتی اون دوتا،
یعنی جونگ کوک و لئو میخوان باهم بحث کنن با بهم دیگه شلیک کنن،
فرار کنه و در ورودی اتاق رو از پشت با اون جارویی که وقتی داشتن میاوردنش،
درحالی که فکر میکردن اون کاملا بیهوشه و هیچی نمیفهمه!
ولی ا/ت با چشمای نیمه باز، درحال نگاه کردن به اطراف بود تا بتونه راه فراری پیدا کنه!
اونجوری که از صداها پیداست، مثل اینکه هیچکس تو اون منطقه نیست،
هرکیم که هست از اون منطقه فاصله ی زیادی داره و ا/ت هذ چقدرم داد بزنه،
کسی نمیشنوه!
ولی جدا از تمامی این موضوعات،
لئو دیگه صبرش تموم شده بود
جونگ کوک هم همینطور، حتی سوهو هم!
نمیدونستن الان دشمن واقعیشون کیه؟
واقعا تکلیفشون با خودشون و کار هایی که میخوان با طرف مقابل انجام بدن، مشخص نبود
این وسط تنها کسی که بشدت نگران بود، ا/ته!
چون خیلی خوب سوهو و لئو و اخلاقاشون وقتی عصبی بشن یا چیزیو بخوان نتونن بهش برسن، میدونست...
اینم میدونست که چقدر نسبت به اتفاقایی که داره میفته و خواهد افتاد باید نگران باشه!
جونگ کوک: سوهو؟؟
اینجا چیکار داری؟؟
چرا اینجایی؟؟
چطوری تونستی ادرسو پیدا کنی؟؟؟
لئو: ا/ت؟؟
پس سوهو یی که میگفتی اینه؟؟
فکرشم نمیکردم همچین کسی باشه!
واقعا که کار خوبی کردی عزیزم!!
سوهو: یکبار دیگه، فقط یکبار دیگه همینو بگو تا بگم چه بلایی سرت میارم...
لئو: اوهو پس که اینطور!!
عزیزم؟؟
راوی:
دقیقا درهمون لحظه سوهو دستشو از جیبش دراورد و چاقویی که در دست داشت رو به لئو زد
ا/ت سریعا از فرصت استفاده کرد و از جا پاشد ولی به طور خیلی ناگهانی جونگ کوک دستشو گرفت و گفت
جونگ کوک: کجا با این عجله؟؟
ا/ت: ولم کن!!!
راوی:
لئو افتاده بود رو زمین و سوهو تو شوک کاری بود که انجام داده بود
همش به این فکر میکرد که نکنه بمیره و من قاتل شده باشم؟؟
عذاب وجدان و استرس تمام وجودشو گرفته بود..
لئو از شدت درد داشت داد میزد که یهو دید هیچ خبری از اون پسره و ا/تی که به صندلی بسته شده بود نیست...
لئو زیر لب گفت
لئو: ا/ت؟؟؟؟
همین کلمه باعث شد حواس سوهو جمع بشه و نگاهی به اطراف کنه
سریع بلند شد و از اون اتاق بدون هیچ کمکی و توجهی به لئو، بیرون اومد!
دیر رسیده بود...!
جونگ کوک، ا/ت رو به زور سوار ماشین کرده بود و از اونجا رفته بود...
راوی:
ا/ت متعجب بود!
یعنی سوهو از کجا تونسته ادرس اینجارو پیدا کنه
و دقیقا سر بزنگاه،
دقیقا زمانی که شاید بلاخره میتونست راحت بشه و فرار کنه،
چون از چندین دقیقه ی قبل درحال پاره کردن طناب که دستاشو به صندلی بسته بودن، بود.
که انقد با ناخن هاش به اون طناب ضربه زد که طناب کم کم داشت پاره میشد...
برنامه اش این بود وقتی اون دوتا،
یعنی جونگ کوک و لئو میخوان باهم بحث کنن با بهم دیگه شلیک کنن،
فرار کنه و در ورودی اتاق رو از پشت با اون جارویی که وقتی داشتن میاوردنش،
درحالی که فکر میکردن اون کاملا بیهوشه و هیچی نمیفهمه!
ولی ا/ت با چشمای نیمه باز، درحال نگاه کردن به اطراف بود تا بتونه راه فراری پیدا کنه!
اونجوری که از صداها پیداست، مثل اینکه هیچکس تو اون منطقه نیست،
هرکیم که هست از اون منطقه فاصله ی زیادی داره و ا/ت هذ چقدرم داد بزنه،
کسی نمیشنوه!
ولی جدا از تمامی این موضوعات،
لئو دیگه صبرش تموم شده بود
جونگ کوک هم همینطور، حتی سوهو هم!
نمیدونستن الان دشمن واقعیشون کیه؟
واقعا تکلیفشون با خودشون و کار هایی که میخوان با طرف مقابل انجام بدن، مشخص نبود
این وسط تنها کسی که بشدت نگران بود، ا/ته!
چون خیلی خوب سوهو و لئو و اخلاقاشون وقتی عصبی بشن یا چیزیو بخوان نتونن بهش برسن، میدونست...
اینم میدونست که چقدر نسبت به اتفاقایی که داره میفته و خواهد افتاد باید نگران باشه!
جونگ کوک: سوهو؟؟
اینجا چیکار داری؟؟
چرا اینجایی؟؟
چطوری تونستی ادرسو پیدا کنی؟؟؟
لئو: ا/ت؟؟
پس سوهو یی که میگفتی اینه؟؟
فکرشم نمیکردم همچین کسی باشه!
واقعا که کار خوبی کردی عزیزم!!
سوهو: یکبار دیگه، فقط یکبار دیگه همینو بگو تا بگم چه بلایی سرت میارم...
لئو: اوهو پس که اینطور!!
عزیزم؟؟
راوی:
دقیقا درهمون لحظه سوهو دستشو از جیبش دراورد و چاقویی که در دست داشت رو به لئو زد
ا/ت سریعا از فرصت استفاده کرد و از جا پاشد ولی به طور خیلی ناگهانی جونگ کوک دستشو گرفت و گفت
جونگ کوک: کجا با این عجله؟؟
ا/ت: ولم کن!!!
راوی:
لئو افتاده بود رو زمین و سوهو تو شوک کاری بود که انجام داده بود
همش به این فکر میکرد که نکنه بمیره و من قاتل شده باشم؟؟
عذاب وجدان و استرس تمام وجودشو گرفته بود..
لئو از شدت درد داشت داد میزد که یهو دید هیچ خبری از اون پسره و ا/تی که به صندلی بسته شده بود نیست...
لئو زیر لب گفت
لئو: ا/ت؟؟؟؟
همین کلمه باعث شد حواس سوهو جمع بشه و نگاهی به اطراف کنه
سریع بلند شد و از اون اتاق بدون هیچ کمکی و توجهی به لئو، بیرون اومد!
دیر رسیده بود...!
جونگ کوک، ا/ت رو به زور سوار ماشین کرده بود و از اونجا رفته بود...
۱۲.۶k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.