ناجی پارت ٣۵
#ناجی #پارت_٣۵
^چ عذابی ؟بودنت عذاب نیس نبودت عذابه ...عذاب یعنی ک ی بار وقت ندادی من ک حرفمو بزنم بگم ک چی ب سرم اومد چی شد ک دیگ نخواستم ببینمت هر بار خواستم حرف بزنم تو نزاشتی هی میگفتی داستان نساز عذاب یعنی نبودت تو روزایی ک نداشتمت عذاب یعنی روزی ک پسر عموت گفت من شوهرش شدم بزار از زندگیش برو بیررن اگ واقعا دوستش داری اینا میشن عذاب ن نبودنت
فقط گریه میکردم و حرفی نمیزدم باورم نمیشد ک سعید همچینن حرفی زده باشه اصلا عقلم نمیرسید ک باعث جداییمون سعید بوده باشه گفتم
+تو باور کردی حرف سعیدو؟!
^وقتی میدیدم ک تو میری خونشون تورر میبره میاره چجوری میفهمیدم ها؟!وقتی اس ام اس میدادی ک همه چی بین ما تموم شد دیگ زنگ نزن اونوقت چی ها؟!
+من....من هیچ وقت اس ام اس ندادم ک همه چی تموم شد من اتفاقا زنگ میزدم بهت اما جواب نمیدادی
^یعنی میخوای بگی ک اون پیاما رو تو ندادی و کار سعید بوده
گریم شدت گرفت و اشکمو پاک کردم و گفتم
+نمیدونم
احسان ی نفسی صدا دار کشید و حرفی نزد ب پشتی صندلی پشت دادم ب روزایی فکر میکردم ک احسان و داشتم و روزایی ک نداشتم حالم خیلی بد بود نفسم میگرفت باز هم قلب درد لعنتی اومد سراغم از تو کولم قرصکو در اوردم احسان از تو اینه ماشین دید ک حالم بد شده زد بغل پیاده شد و اب و از تو صندوق در اورد و داد بهم قرصمو ک خوردم اومدم بیرون ماشین ک هوا بخورم احسان گفت
^خوبی؟!
سری تکون دادم ک خوبم
^بریم بیمارستان
سرمو ب علامت منفی تکون دادم سوار شدم و اروم گفتم ک بریم
با شک سوار شد و حرفی نزد و جلو ی ویتامینه ایستاد و رفت دوتا معجون گرفت یکی شو داد بهم ک بخورم سوار ماشین شد و گفت
^ی روز ک زنگ زدم ب گوشیت جواب ندادی بعد از نیم ساعت ی خط ناشناس بهم زنگ زد و گفت ک باید ی چیزایی رو بدونم قرار گزاشتیم پسر عموت اومد گفت ک خیلی وقته ک بهش حس داری و قراره عقد و عروسی گزاشتین گفت ک بزارم و برم وقتی ک رفت باهات تماس گرفتم جواب ندادی و ریجکتم میکردی
گفتم
^چ عذابی ؟بودنت عذاب نیس نبودت عذابه ...عذاب یعنی ک ی بار وقت ندادی من ک حرفمو بزنم بگم ک چی ب سرم اومد چی شد ک دیگ نخواستم ببینمت هر بار خواستم حرف بزنم تو نزاشتی هی میگفتی داستان نساز عذاب یعنی نبودت تو روزایی ک نداشتمت عذاب یعنی روزی ک پسر عموت گفت من شوهرش شدم بزار از زندگیش برو بیررن اگ واقعا دوستش داری اینا میشن عذاب ن نبودنت
فقط گریه میکردم و حرفی نمیزدم باورم نمیشد ک سعید همچینن حرفی زده باشه اصلا عقلم نمیرسید ک باعث جداییمون سعید بوده باشه گفتم
+تو باور کردی حرف سعیدو؟!
^وقتی میدیدم ک تو میری خونشون تورر میبره میاره چجوری میفهمیدم ها؟!وقتی اس ام اس میدادی ک همه چی بین ما تموم شد دیگ زنگ نزن اونوقت چی ها؟!
+من....من هیچ وقت اس ام اس ندادم ک همه چی تموم شد من اتفاقا زنگ میزدم بهت اما جواب نمیدادی
^یعنی میخوای بگی ک اون پیاما رو تو ندادی و کار سعید بوده
گریم شدت گرفت و اشکمو پاک کردم و گفتم
+نمیدونم
احسان ی نفسی صدا دار کشید و حرفی نزد ب پشتی صندلی پشت دادم ب روزایی فکر میکردم ک احسان و داشتم و روزایی ک نداشتم حالم خیلی بد بود نفسم میگرفت باز هم قلب درد لعنتی اومد سراغم از تو کولم قرصکو در اوردم احسان از تو اینه ماشین دید ک حالم بد شده زد بغل پیاده شد و اب و از تو صندوق در اورد و داد بهم قرصمو ک خوردم اومدم بیرون ماشین ک هوا بخورم احسان گفت
^خوبی؟!
سری تکون دادم ک خوبم
^بریم بیمارستان
سرمو ب علامت منفی تکون دادم سوار شدم و اروم گفتم ک بریم
با شک سوار شد و حرفی نزد و جلو ی ویتامینه ایستاد و رفت دوتا معجون گرفت یکی شو داد بهم ک بخورم سوار ماشین شد و گفت
^ی روز ک زنگ زدم ب گوشیت جواب ندادی بعد از نیم ساعت ی خط ناشناس بهم زنگ زد و گفت ک باید ی چیزایی رو بدونم قرار گزاشتیم پسر عموت اومد گفت ک خیلی وقته ک بهش حس داری و قراره عقد و عروسی گزاشتین گفت ک بزارم و برم وقتی ک رفت باهات تماس گرفتم جواب ندادی و ریجکتم میکردی
گفتم
۶۷.۰k
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.