ناجی پارت ٣۴
#ناجی #پارت_٣۴
سلام....
نمیدونم شبه ک دارین میخونین یا روز
ولی من تصمیممو گرفتم دیگ جایی ندارم واسه موندن از اقاجون عذرخواهی کنین ک تا اخرش نموندم لباسایی ک خریدم تو کمده ب محض اینک پول دستم بیاد پولشو میدم
اقا امیر علی ببخشید ک بودنم اذیتت کرد
اقا احسان یا شایدم بهتره لحظه اخر ی لبخندی رو لبت بیارم و بگم
احسان جان...
جدایی از اول تو تقدیر ما بوده هیچ جوره نمیشه ک پیش هم باشیم
دوریت اذیتم میکرد اما فکر کنم باید بیشتر اذیت شم
ادم میتونه از جهنم بره بهشت اما ن اینک بره بهشتو واسه بهشتیا جهنم کنه من تقدیرم از اول وسط جهنم بوده دیگ نمیخوام بهشتو ب اتیش بکشم بر میگردم همون جعنمی ک بودم شرمنده ک اذیت شدین اقا محمد ما نمیتونیم تا تهش باشیم راست میگفتی
نگار جانم خدافظ
دوستون دارم همتونو دوست دارم تو ی دونه رو
نامه خیس شده بود از اشکای من کولمو گزاشتم رو دوشم و پله هارو اروم اروم اومدم پاییننامه رو گزاشتم رو میز زیر گوشی نگار ب خونه نگاه کردم دستمو گزاشتم جلوی دهنم تا گریم نگارو بیدار نکنه زدم بیرون از کوچه ک اومدم بیرون دیگ بلند بلند گریه کردم عابرا نگام میکردن من باعث شده بودم احسان بغض کنه باعث شده بودم سر داداشش داد بزنه
ب سمت خونه عمو رفتم تو راه فکرم در گیر بود یعنی برم خونه چی میشه چ رفتاری باهام میشه یعنی برای اولین بار دست عموم روم بلند میشه ؟زن عموم برای اولین بار سرم داد میکشه ؟منو ب زور ب عقد سعید در میارن ؟
تهش چی میشه؟!
ی گوشه تو پار رو نیمکت نشستم تا اروم بشم خیلی طول کشید تا حالم جا بیاد شاید نیم ساعت ب سمت کوچه خونه عمو رفتم رو ب روی در ایستادم چشمامو بستم بغضمو قورت دادم دستمو سمت زنگ خونه بردم اولش تردید داشتم دستم نزدیک تر رفت هنوز کلید رو لمس نکرده بودم ک یهو یکی دهنمو گرفت و کشوند و انداخت تو ماشین نتونستم چهرشو ببینم مغزم هنگ کرده بود ماشین ک راه افتاد نشستم رو صندلی از تو اینه چشماشو دیدم چشمای احسان بود یهو داد زد
^مگه دیوونه شدی دختر این چ کاری بود ک کردی اگ نفهمیده بودم خودتو ..
سکوت کرد اشک از چشمام باز هم جاری شد اشکامو پاک کردم و گفتم
+من نمیخوام همه رو عذاب بدم
^چ عذابی ؟بودنت عذاب نیس نبودت عذابه ...عذاب یعنی ک ی بار وقت ندادی من حرفمو حرف دلمو بزنم
پ.ن
دوستان تا اینجا چطور بود چ پیش بینی میکنین
دوست دارین اخرش غمگین تموم بشه یا خوب و شاد....
سلام....
نمیدونم شبه ک دارین میخونین یا روز
ولی من تصمیممو گرفتم دیگ جایی ندارم واسه موندن از اقاجون عذرخواهی کنین ک تا اخرش نموندم لباسایی ک خریدم تو کمده ب محض اینک پول دستم بیاد پولشو میدم
اقا امیر علی ببخشید ک بودنم اذیتت کرد
اقا احسان یا شایدم بهتره لحظه اخر ی لبخندی رو لبت بیارم و بگم
احسان جان...
جدایی از اول تو تقدیر ما بوده هیچ جوره نمیشه ک پیش هم باشیم
دوریت اذیتم میکرد اما فکر کنم باید بیشتر اذیت شم
ادم میتونه از جهنم بره بهشت اما ن اینک بره بهشتو واسه بهشتیا جهنم کنه من تقدیرم از اول وسط جهنم بوده دیگ نمیخوام بهشتو ب اتیش بکشم بر میگردم همون جعنمی ک بودم شرمنده ک اذیت شدین اقا محمد ما نمیتونیم تا تهش باشیم راست میگفتی
نگار جانم خدافظ
دوستون دارم همتونو دوست دارم تو ی دونه رو
نامه خیس شده بود از اشکای من کولمو گزاشتم رو دوشم و پله هارو اروم اروم اومدم پاییننامه رو گزاشتم رو میز زیر گوشی نگار ب خونه نگاه کردم دستمو گزاشتم جلوی دهنم تا گریم نگارو بیدار نکنه زدم بیرون از کوچه ک اومدم بیرون دیگ بلند بلند گریه کردم عابرا نگام میکردن من باعث شده بودم احسان بغض کنه باعث شده بودم سر داداشش داد بزنه
ب سمت خونه عمو رفتم تو راه فکرم در گیر بود یعنی برم خونه چی میشه چ رفتاری باهام میشه یعنی برای اولین بار دست عموم روم بلند میشه ؟زن عموم برای اولین بار سرم داد میکشه ؟منو ب زور ب عقد سعید در میارن ؟
تهش چی میشه؟!
ی گوشه تو پار رو نیمکت نشستم تا اروم بشم خیلی طول کشید تا حالم جا بیاد شاید نیم ساعت ب سمت کوچه خونه عمو رفتم رو ب روی در ایستادم چشمامو بستم بغضمو قورت دادم دستمو سمت زنگ خونه بردم اولش تردید داشتم دستم نزدیک تر رفت هنوز کلید رو لمس نکرده بودم ک یهو یکی دهنمو گرفت و کشوند و انداخت تو ماشین نتونستم چهرشو ببینم مغزم هنگ کرده بود ماشین ک راه افتاد نشستم رو صندلی از تو اینه چشماشو دیدم چشمای احسان بود یهو داد زد
^مگه دیوونه شدی دختر این چ کاری بود ک کردی اگ نفهمیده بودم خودتو ..
سکوت کرد اشک از چشمام باز هم جاری شد اشکامو پاک کردم و گفتم
+من نمیخوام همه رو عذاب بدم
^چ عذابی ؟بودنت عذاب نیس نبودت عذابه ...عذاب یعنی ک ی بار وقت ندادی من حرفمو حرف دلمو بزنم
پ.ن
دوستان تا اینجا چطور بود چ پیش بینی میکنین
دوست دارین اخرش غمگین تموم بشه یا خوب و شاد....
۱۲.۵k
۲۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.