فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁹³
ویو ا.ت
از دستشویی آمدم بیرون رفتم پیش جونگکوک وقتی رفتم تلفنشو قطع کرد
+با کی حرف میزدی؟
_با هاجون حرف میزدم
+آهان
_ا.ت
+بله؟
_این مرد کی بود؟
+نمی دونم توی اتاق بودم از بالای پله ها دیدم که یکی وسط حال وایساده اولش فکر کردم تویی ولی بعد که دقت کردم تو نبودی بعد با چاقو بهم حمله کرد من تا حالا اون مرد رو ندیده بودم اولین بارم بود میدیدمش
_آهان برو وسایلمو جمع کن بریم
+کجا؟
_میریم خونه ی من از این به بعد اونجا می مونی
+نه نمیخواد
_ا.ت برو وسایلمو جمع کن بریم نمی خوام باهات بحث کنم
+آخه...
_آخه نداره برو
+باش
(ا.ت میره توی اتاقش وسایلمو جمع میکنه لباسشو عوض میکنه میره پایین با جونگکوک میرن سوار ماشین میشن حرکت میکنن)
+برو خونه ی مامان
_چرا اونجا؟
+میخوام پیش مامان بمونم
_ا.ت میای پیش خودم
+نمیخواد میرم پیش مامان هم مراقبش هم مامان دیگه تنها نیست
_خب میریم خونه ی من
+خب تو هم بیا خونه ی مامان خیلی خوبه وقتی سه تایی زندگی میکنیم
_اره خوبه ولی...
+جونگکوک بیا بریم پیش مامان دیگه تنها نیست سه تایی خوش میگذره
_باش
+خوبه
_(خنده)
ویو ا.ت
جونگکوک رو رازی کردم که بریم پیش مامان مامانم تنهاس سه تایی خوش میگذره برای همین گفتم
با جونگکوک رفتیم سمت خونه ی مامان بعد یه ربع رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم چمدونمو برداشتم رفتیم سوار آسانسور شدیم رفتم طبقه ی مامانم رفتیم در زدیم مامانم در خونه رو باز کرد
^ا.ت جونگکوک؟
_+سلام مامان(ا.ت و جونگکوک با هم میگن)
^سلام شما اینجا چیکار میکنید؟
_از اینکه آمدیم خوشحال نشدی؟
^نه نه اصلا فقط چون زیاد نمییاد برای هیمن گفتم
+نیایم تو؟
^چرا چرا بیایند
(ا.ت جونگکوک میرن توی خونه در کفشاشون رو در میارن میرن توی خونه ا.ت میره توی اتاقش چمدونشو میزاره میره توی حال پیش ا.ت و جونگکوک)
+خب مامان منو جونگکوک قراره یه مدت پیشت باشیم
^چی؟واقعا؟
_اره
^خیلی خوبه
+بزار برم یه چیزی بیارم بخوریم
^باش
(ا.ت میره یه چیزی میاره میخورن بعد فیلم میبین بعد از.ت و جونگکوک لباساشون رو عوض میکنن ا.ت میره شام درست میکنه جونگکوک میز رو میچینه میرن شام میخورن بعد فیلم میبنن بعد میرن میخوابن)
*نویسنده:دیگه نمیخوام زیاد فیک رو طولانی کنم برای هیمن خلاصه اش میکنم
*۶ماه بعد
ویو ا.ت
۶ماه که با جونگکوک مامانم دارم زندگی میکنم
خیلی تو این ۶ماه خوش گذشت الان دیگه میخوام برم خونه ی خودم
رفتم توی اتاق وسایلمو جمع کردم لباس عوض کردم رفتم از مامانم خدافظی کردم از خونه رفتم بیرون
جونگکوک رفته بود سرکار ولی بهش گفته بودم که میخوام برم خونه ی خودم
سوار آسانسور شدم رفتم پایین
یه تاکسی گرفتم رفتم خونه
رفتم توی خونه همه جای خونه رو چک کردم که چیزی نباشه نبود
part⁹³
ویو ا.ت
از دستشویی آمدم بیرون رفتم پیش جونگکوک وقتی رفتم تلفنشو قطع کرد
+با کی حرف میزدی؟
_با هاجون حرف میزدم
+آهان
_ا.ت
+بله؟
_این مرد کی بود؟
+نمی دونم توی اتاق بودم از بالای پله ها دیدم که یکی وسط حال وایساده اولش فکر کردم تویی ولی بعد که دقت کردم تو نبودی بعد با چاقو بهم حمله کرد من تا حالا اون مرد رو ندیده بودم اولین بارم بود میدیدمش
_آهان برو وسایلمو جمع کن بریم
+کجا؟
_میریم خونه ی من از این به بعد اونجا می مونی
+نه نمیخواد
_ا.ت برو وسایلمو جمع کن بریم نمی خوام باهات بحث کنم
+آخه...
_آخه نداره برو
+باش
(ا.ت میره توی اتاقش وسایلمو جمع میکنه لباسشو عوض میکنه میره پایین با جونگکوک میرن سوار ماشین میشن حرکت میکنن)
+برو خونه ی مامان
_چرا اونجا؟
+میخوام پیش مامان بمونم
_ا.ت میای پیش خودم
+نمیخواد میرم پیش مامان هم مراقبش هم مامان دیگه تنها نیست
_خب میریم خونه ی من
+خب تو هم بیا خونه ی مامان خیلی خوبه وقتی سه تایی زندگی میکنیم
_اره خوبه ولی...
+جونگکوک بیا بریم پیش مامان دیگه تنها نیست سه تایی خوش میگذره
_باش
+خوبه
_(خنده)
ویو ا.ت
جونگکوک رو رازی کردم که بریم پیش مامان مامانم تنهاس سه تایی خوش میگذره برای همین گفتم
با جونگکوک رفتیم سمت خونه ی مامان بعد یه ربع رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم چمدونمو برداشتم رفتیم سوار آسانسور شدیم رفتم طبقه ی مامانم رفتیم در زدیم مامانم در خونه رو باز کرد
^ا.ت جونگکوک؟
_+سلام مامان(ا.ت و جونگکوک با هم میگن)
^سلام شما اینجا چیکار میکنید؟
_از اینکه آمدیم خوشحال نشدی؟
^نه نه اصلا فقط چون زیاد نمییاد برای هیمن گفتم
+نیایم تو؟
^چرا چرا بیایند
(ا.ت جونگکوک میرن توی خونه در کفشاشون رو در میارن میرن توی خونه ا.ت میره توی اتاقش چمدونشو میزاره میره توی حال پیش ا.ت و جونگکوک)
+خب مامان منو جونگکوک قراره یه مدت پیشت باشیم
^چی؟واقعا؟
_اره
^خیلی خوبه
+بزار برم یه چیزی بیارم بخوریم
^باش
(ا.ت میره یه چیزی میاره میخورن بعد فیلم میبین بعد از.ت و جونگکوک لباساشون رو عوض میکنن ا.ت میره شام درست میکنه جونگکوک میز رو میچینه میرن شام میخورن بعد فیلم میبنن بعد میرن میخوابن)
*نویسنده:دیگه نمیخوام زیاد فیک رو طولانی کنم برای هیمن خلاصه اش میکنم
*۶ماه بعد
ویو ا.ت
۶ماه که با جونگکوک مامانم دارم زندگی میکنم
خیلی تو این ۶ماه خوش گذشت الان دیگه میخوام برم خونه ی خودم
رفتم توی اتاق وسایلمو جمع کردم لباس عوض کردم رفتم از مامانم خدافظی کردم از خونه رفتم بیرون
جونگکوک رفته بود سرکار ولی بهش گفته بودم که میخوام برم خونه ی خودم
سوار آسانسور شدم رفتم پایین
یه تاکسی گرفتم رفتم خونه
رفتم توی خونه همه جای خونه رو چک کردم که چیزی نباشه نبود
۴۸.۲k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.