فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁹²
_ا.ت چی شده؟
+جونگکوک یکی آمده توی خونه ی من من امدم توی اتاق در رو قفل کردم اون مرد داره میکوبه به در جونگکوک تروخدا بیا من ایلی میترسم(بغض و ترس)
_باشه باشه ا.ت نزدیک خونه ام الان میام نترس
ویو ا.ت
با جونگکوک که حرف میزدم اون مرد با چاقو زد تو در بعد از شکافی که با چاقوش زد منو نگاه کرد
+جونگکوک الان با چاقو زد تو در تروخدا بیا
_ا.ت رسیدم میخوام بیام توخونه
مرد:با کی حرف میزنی خانم کوچولو
ویو ا.ت
اون مرد با اون شکافی که با چاقو زده بود دستشو کرد توش از طرف من در رو باز کرد آمد توی اتاق
من از ترس خودم باهام شل شدن نشستم روی زمین
مرد داشت بهم نزدیک میشد نمی تونستم کاری کنم
اون مرد چاقوشو آورد بالا منم با دستام در چشمامو گرفتم
که بعد صدای آه ناله آمد
دستامو از روی چشمامبرداشتم که دیدم اون مرد افتاده زمین داره از سرش خون میاد
وقتی سرمو بردم بالا
دیدم جونگکوک با یه اسلحه توی دستش اون مرد رو کشته
ویو جونگکوک
ا.تبهم زنگ زد گفت یکی آمده توی خونش
منمسریع خودمو رسوندم به خونه ی ا.ت
اسلحه مو از توی داشبرت ماشین برداشتم رفتم توی خونه در خونه باز بود
بعد رفتم طبقه بالا که دیدم
ا.ت نشسته روی زمین
با دستاش چشماشو گرفته اون مرد چاقو آورده بود بالا میخواست به ا.ت حمله کنه منم سریع یه گلوله به سر یارو زدم اونمصدای آه نالش در آمد بعد افتاد روی زمین
ا.ت بت ترس به من نگاه میکرد
بعد از جاش بلند شد آمد منو بغل کرد
منمبغلش کردم
_ا.ت حالت خوبه باهات که کاری نکرد؟
+نه کاری نکرد ولی خیلی ترسیدم(گریه)
_من دیگه اینجام خوب شد که به من زنگ زدی
(ا.ت از بغل جونگکوک میاد بیرون اشکاشو پاک میکنه)
+اولینکسی که به ذهنم رسیدی تو بودی
_بیا بریم از اتاق بیرون
+باش
ویو جونگکوک
با ا.ت زا اتاق رفتیم بیرون
ا.ت رفت دستشویی
منم زنگ زدم به هاجون
گفتم که بیاند جنازه این مرد رو هز اینجا ببرن
اوناهم آمدن جنازه یارو بردند
به هاجون هم گفتم
برن در مورده یارو تحقیق کنند تا ببینم چرا امده اینجا کیه
اونم رفت تا تحقیق کنه
part⁹²
_ا.ت چی شده؟
+جونگکوک یکی آمده توی خونه ی من من امدم توی اتاق در رو قفل کردم اون مرد داره میکوبه به در جونگکوک تروخدا بیا من ایلی میترسم(بغض و ترس)
_باشه باشه ا.ت نزدیک خونه ام الان میام نترس
ویو ا.ت
با جونگکوک که حرف میزدم اون مرد با چاقو زد تو در بعد از شکافی که با چاقوش زد منو نگاه کرد
+جونگکوک الان با چاقو زد تو در تروخدا بیا
_ا.ت رسیدم میخوام بیام توخونه
مرد:با کی حرف میزنی خانم کوچولو
ویو ا.ت
اون مرد با اون شکافی که با چاقو زده بود دستشو کرد توش از طرف من در رو باز کرد آمد توی اتاق
من از ترس خودم باهام شل شدن نشستم روی زمین
مرد داشت بهم نزدیک میشد نمی تونستم کاری کنم
اون مرد چاقوشو آورد بالا منم با دستام در چشمامو گرفتم
که بعد صدای آه ناله آمد
دستامو از روی چشمامبرداشتم که دیدم اون مرد افتاده زمین داره از سرش خون میاد
وقتی سرمو بردم بالا
دیدم جونگکوک با یه اسلحه توی دستش اون مرد رو کشته
ویو جونگکوک
ا.تبهم زنگ زد گفت یکی آمده توی خونش
منمسریع خودمو رسوندم به خونه ی ا.ت
اسلحه مو از توی داشبرت ماشین برداشتم رفتم توی خونه در خونه باز بود
بعد رفتم طبقه بالا که دیدم
ا.ت نشسته روی زمین
با دستاش چشماشو گرفته اون مرد چاقو آورده بود بالا میخواست به ا.ت حمله کنه منم سریع یه گلوله به سر یارو زدم اونمصدای آه نالش در آمد بعد افتاد روی زمین
ا.ت بت ترس به من نگاه میکرد
بعد از جاش بلند شد آمد منو بغل کرد
منمبغلش کردم
_ا.ت حالت خوبه باهات که کاری نکرد؟
+نه کاری نکرد ولی خیلی ترسیدم(گریه)
_من دیگه اینجام خوب شد که به من زنگ زدی
(ا.ت از بغل جونگکوک میاد بیرون اشکاشو پاک میکنه)
+اولینکسی که به ذهنم رسیدی تو بودی
_بیا بریم از اتاق بیرون
+باش
ویو جونگکوک
با ا.ت زا اتاق رفتیم بیرون
ا.ت رفت دستشویی
منم زنگ زدم به هاجون
گفتم که بیاند جنازه این مرد رو هز اینجا ببرن
اوناهم آمدن جنازه یارو بردند
به هاجون هم گفتم
برن در مورده یارو تحقیق کنند تا ببینم چرا امده اینجا کیه
اونم رفت تا تحقیق کنه
۴۴.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.