PT25
PT25
من:به منم از اون آبت میدی کوک:آره بیا عزیزم اومد دستشو برد زیر سرم بلند کرد بهم از آب داد و بعد خوابوندم دکتر اومد با یه پرستار زن دکتر:شما یه چند دقیقه بیرون وایستید کوک:نمی تونم پیشش باشم دکتر: نمیشه باید بیرون باشید کوک:باشه رفت تا رفت بیرون ماسکشو کشید پایین یه سرنگ برداشت ریخت تو سرمم نفس تنگی گرفتم تا گفت دختر کوچولو فهمیدم دکتر نیست خواستم داد بزنم ولی جلو دهنمو گرفت
کوک ویو
بیرون وایساده بودم خیلی دیر کرده بود رفتم تو با چیزی که دیدم خون جلو چشامو گرفت رفتم تو اون دوتا دکتر و از ماریا جدا کردم ماریا:ک کوک س سرمو در بیار سرمو در آوردم نفسش آروم گرفت من:عشقم ماریا بلندش کردم تو بغلم گرفتمش من:جیمینننن جیمینننن اومد تو جیمین:کوک من:ای اینا دکتر نیستن باید ماریارو از اینجا ببریم جیمین:باشه زیر پاشو گرفتم بلندش کردم بردمش خونه من:جیمین دکتر خبر کن زود باش جیمین:باشه رفت زنگ زد به دکتر ماریارو خوابوندم رو تخت من:عشقم خوبی ماریا:خوبم من:نباید تنهات میزاشتم با اون عوضیا قربونت برم فردا میبرمت یه دکتر دیگه خوب ماریا:باشه همون موقع سلفه کرد خون بالا آورد من:ماریا پس این دکتر کوفتی چیشدددد جیمین:تو راهه من:جیمین زود بادیگاردارو بیشتر کن دوربینا مدار بسته رو چک کن باید اون کثافتو پیداش کنم رفت بیرون ماریا:کوک من:جانم ماریا:تقصیر بابام نیست من:قیافشونو دیدی ماریا:آره مثل افرادایه بابام نبودن من:الان فهمیدم کار اون مین عوضیه ماریا:کوک من:جانم ماریا:بدنم مبارزه من:الان دکتر میاد یخورده دیگه تحمل کن بلاخره اومد خوابوندمش رو تخت بهش مسکن و آرام بخش زد خوابش برد به زخمش نگاه کرد دکتر:زخمش عفونت کرده تو خواب داشت عرق کرده بود من:باید چیکار کنی دکتر:باید زخمشو پانسمان کنم آب گرم میخوام با حوله من:باشه گفتم خدمتکار حوله آب داغ بیاره خودمم رفتم بیرون نشستم رو زمین
چندتا پارت براتون گذاشتم
شرط پارت بعد
۵۰ تا لایک
من:به منم از اون آبت میدی کوک:آره بیا عزیزم اومد دستشو برد زیر سرم بلند کرد بهم از آب داد و بعد خوابوندم دکتر اومد با یه پرستار زن دکتر:شما یه چند دقیقه بیرون وایستید کوک:نمی تونم پیشش باشم دکتر: نمیشه باید بیرون باشید کوک:باشه رفت تا رفت بیرون ماسکشو کشید پایین یه سرنگ برداشت ریخت تو سرمم نفس تنگی گرفتم تا گفت دختر کوچولو فهمیدم دکتر نیست خواستم داد بزنم ولی جلو دهنمو گرفت
کوک ویو
بیرون وایساده بودم خیلی دیر کرده بود رفتم تو با چیزی که دیدم خون جلو چشامو گرفت رفتم تو اون دوتا دکتر و از ماریا جدا کردم ماریا:ک کوک س سرمو در بیار سرمو در آوردم نفسش آروم گرفت من:عشقم ماریا بلندش کردم تو بغلم گرفتمش من:جیمینننن جیمینننن اومد تو جیمین:کوک من:ای اینا دکتر نیستن باید ماریارو از اینجا ببریم جیمین:باشه زیر پاشو گرفتم بلندش کردم بردمش خونه من:جیمین دکتر خبر کن زود باش جیمین:باشه رفت زنگ زد به دکتر ماریارو خوابوندم رو تخت من:عشقم خوبی ماریا:خوبم من:نباید تنهات میزاشتم با اون عوضیا قربونت برم فردا میبرمت یه دکتر دیگه خوب ماریا:باشه همون موقع سلفه کرد خون بالا آورد من:ماریا پس این دکتر کوفتی چیشدددد جیمین:تو راهه من:جیمین زود بادیگاردارو بیشتر کن دوربینا مدار بسته رو چک کن باید اون کثافتو پیداش کنم رفت بیرون ماریا:کوک من:جانم ماریا:تقصیر بابام نیست من:قیافشونو دیدی ماریا:آره مثل افرادایه بابام نبودن من:الان فهمیدم کار اون مین عوضیه ماریا:کوک من:جانم ماریا:بدنم مبارزه من:الان دکتر میاد یخورده دیگه تحمل کن بلاخره اومد خوابوندمش رو تخت بهش مسکن و آرام بخش زد خوابش برد به زخمش نگاه کرد دکتر:زخمش عفونت کرده تو خواب داشت عرق کرده بود من:باید چیکار کنی دکتر:باید زخمشو پانسمان کنم آب گرم میخوام با حوله من:باشه گفتم خدمتکار حوله آب داغ بیاره خودمم رفتم بیرون نشستم رو زمین
چندتا پارت براتون گذاشتم
شرط پارت بعد
۵۰ تا لایک
۵۷.۷k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.