اصلاً حال چشم پزشک رفتن نداشتم ولی رفتم. راستش ترسیدم یک
اصلاً حال چشم پزشک رفتن نداشتم ولی رفتم. راستش ترسیدم یک روز پیدایش شود و صدایم بزند ولی من نبینمش. رفتم پیش چشم پزشک. این هم مثل مغز پزشک و قلب پزشک و بغض پزشک بود.
گفت "قرنیه ات خشک شده. شاید سوخته باشد یا شاید هم تروما..."
چرندیات همیشگی! آخر سوختگی و تروما چه ربطی به خشکی قرنیه دارد؟ این درد بی درمان است که میزند به قرنیه. تو چه میدانی چه شب ها تا صبح چشمم به سین شدن سلامم خشک شده. اصلاً میدانی لست سین ریسنتلی یعنی چه؟ هم هست و هم نیست. بلاتکلیف، مثل اعدامی ای که طناب را دور گردنش انداخته اند اما صندلی را نمیکشند. آدم هی با خودش کنجار میرود که الان وقتش است یا نه. الان نت ندارد یا آنلاین است و دارد با دیگری شر و ور میگوید.
شده تا حالا حرف چرتی بپرانی، پست نامربوطی بفرستی فقط برای آن که بیاید و دعوایت کند؟ بعد الکی بگویی ببخشید و در دلت غوغایی باشد که ای کاش نبخشد و تو فرصت بیشتری داشته باشی برای شنیدن صدایش؟
میفهمی که پست الکی در اینستاگرام گذاشتن و منتظر لایک ماندن یعنی چه؟ اینکه بنشینی و لایک ها را بشماری به امید دیدن او؟ تو میدانی یعنی چه یک دانشجو شب قبل از امتحانش مدام قسمت فالویینگ اینستاگرام را بالا و پایین کند؟ هی لود کند ببیند چیزی را لایک و کسی را فالو کرده یا نه. اگر کرده طرف دختر بوده یا پسر. اگر دختر بوده چه تحفه ای بوده مگر ایکبیری؟ آن هم با هفت قلم آرایش!
تو نمیفهمی اگر از آخرین پست اینستاگرامش چهار ماه و نوزده روز گذشته باشد و تو هر روز پست هایش را آنلایک و لایک کنی و کامنت جدید بگذاری چه به سر قرنیه می آید. خشک که هیچی، اگر مثل کویر لوت هم ترک بخورد، حق دارد.
تشخیصت ارزانی خودت دکتر. میروم داروخانه. اینجا دکتر داروسازی هست که برای قلب دردم به جای ایندرال، آه تجویز میکند. برای بغضْ دردم به جای سرترالین، دستمال میدهد. برای سردردم به جای سوماتریپتان، یک عدد، به محض شروع سردرد میگوید اسپرسو، روزی یک بار، بعد از حافظ، در کافه ی همیشگی.
من اشک دارم دکتر، آرتلاک نمیخواهم
گفت "قرنیه ات خشک شده. شاید سوخته باشد یا شاید هم تروما..."
چرندیات همیشگی! آخر سوختگی و تروما چه ربطی به خشکی قرنیه دارد؟ این درد بی درمان است که میزند به قرنیه. تو چه میدانی چه شب ها تا صبح چشمم به سین شدن سلامم خشک شده. اصلاً میدانی لست سین ریسنتلی یعنی چه؟ هم هست و هم نیست. بلاتکلیف، مثل اعدامی ای که طناب را دور گردنش انداخته اند اما صندلی را نمیکشند. آدم هی با خودش کنجار میرود که الان وقتش است یا نه. الان نت ندارد یا آنلاین است و دارد با دیگری شر و ور میگوید.
شده تا حالا حرف چرتی بپرانی، پست نامربوطی بفرستی فقط برای آن که بیاید و دعوایت کند؟ بعد الکی بگویی ببخشید و در دلت غوغایی باشد که ای کاش نبخشد و تو فرصت بیشتری داشته باشی برای شنیدن صدایش؟
میفهمی که پست الکی در اینستاگرام گذاشتن و منتظر لایک ماندن یعنی چه؟ اینکه بنشینی و لایک ها را بشماری به امید دیدن او؟ تو میدانی یعنی چه یک دانشجو شب قبل از امتحانش مدام قسمت فالویینگ اینستاگرام را بالا و پایین کند؟ هی لود کند ببیند چیزی را لایک و کسی را فالو کرده یا نه. اگر کرده طرف دختر بوده یا پسر. اگر دختر بوده چه تحفه ای بوده مگر ایکبیری؟ آن هم با هفت قلم آرایش!
تو نمیفهمی اگر از آخرین پست اینستاگرامش چهار ماه و نوزده روز گذشته باشد و تو هر روز پست هایش را آنلایک و لایک کنی و کامنت جدید بگذاری چه به سر قرنیه می آید. خشک که هیچی، اگر مثل کویر لوت هم ترک بخورد، حق دارد.
تشخیصت ارزانی خودت دکتر. میروم داروخانه. اینجا دکتر داروسازی هست که برای قلب دردم به جای ایندرال، آه تجویز میکند. برای بغضْ دردم به جای سرترالین، دستمال میدهد. برای سردردم به جای سوماتریپتان، یک عدد، به محض شروع سردرد میگوید اسپرسو، روزی یک بار، بعد از حافظ، در کافه ی همیشگی.
من اشک دارم دکتر، آرتلاک نمیخواهم
۱.۳k
۰۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.