PART 25💚🍉
#PART_25💚🍉
سوار ماشینم شدم و علی رو رسوندم مدرسه و روندم سمت دانشگاه
ماشین رو توی پارکینگ دانشگاه پارک کردم و رفتم تو کلاس
استاد شهریاری اومد و حضور قیاب کرد و رفت سراغ درس بعد یه ساعت وراجی کردن او و نوشتن ما درس تموم شد و با گفتن خسته نباشید کلاس رو ترک کرد
وجی_خدایی این یه ساعت داره برای شما وراجی میکنه که شما یاد بگیرید اونوقت شما اصلا گوش نمیدید
من_به من چه خب خیلی سریع درس میده ادم نمیفهمه
وجی:تو نفهمی
من:زر نزن
رفتم پیش بچه ها توی کافه دانشگاه نشسته بودن بهار و کامیار هم بودن
سلام کردم و بین پری و ثنا نشستم و برای خودم یه نسکافه و کیک فنجانی سفارش دادم باز این کامى داشت سر بچه هارو میخورد بس که حرف میزنه
گارسون نسکافه و کیک فنجانی مو اورد و رو به بچه ها گفت _چیزی میل ندارید
بچه ها_نه ممنون
_کامی بس کن سرم رفت چقدر حرف میزنی تو
_تو گوش نده
بهار و کامیار یکی از بچه های کلاس بودن و همیشه جزوه رد و بدل میکنیم و همین دلیل دوستی و آشنایی بیشتر مون بود
سوار ماشینم شدم و علی رو رسوندم مدرسه و روندم سمت دانشگاه
ماشین رو توی پارکینگ دانشگاه پارک کردم و رفتم تو کلاس
استاد شهریاری اومد و حضور قیاب کرد و رفت سراغ درس بعد یه ساعت وراجی کردن او و نوشتن ما درس تموم شد و با گفتن خسته نباشید کلاس رو ترک کرد
وجی_خدایی این یه ساعت داره برای شما وراجی میکنه که شما یاد بگیرید اونوقت شما اصلا گوش نمیدید
من_به من چه خب خیلی سریع درس میده ادم نمیفهمه
وجی:تو نفهمی
من:زر نزن
رفتم پیش بچه ها توی کافه دانشگاه نشسته بودن بهار و کامیار هم بودن
سلام کردم و بین پری و ثنا نشستم و برای خودم یه نسکافه و کیک فنجانی سفارش دادم باز این کامى داشت سر بچه هارو میخورد بس که حرف میزنه
گارسون نسکافه و کیک فنجانی مو اورد و رو به بچه ها گفت _چیزی میل ندارید
بچه ها_نه ممنون
_کامی بس کن سرم رفت چقدر حرف میزنی تو
_تو گوش نده
بهار و کامیار یکی از بچه های کلاس بودن و همیشه جزوه رد و بدل میکنیم و همین دلیل دوستی و آشنایی بیشتر مون بود
۲.۳k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.