🌪من از اولین برخورد با اُسرای اردوگاه سعی کردم برادرانه ب
🌪من از اولین برخورد با اُسرای اردوگاه سعی کردم برادرانه با آنها رفتار کنم. به خود گوشزد میکردم، آنان برادران دینی من هستند و حال که در موقعیت اسارت قرار گرفته اند، بنا به باورهای دینی ام، اجازه ندارم به آنها تعرّض کنم.
🌪از طرف دیگر، ذات من با کسی در جنگ و ستیز نیست و روحم با همه دستِ دوستی می دهد. این ویژگی موروثی از مادر به من رسیده بود. سرشت و جوهره ی من با مهربانی کردن ممزوج است، تا برانگیختن دشمنی.
🌪مادرم این طور بود. او مهربان بود. زبان بد بلد نبود. دهانش فقط به قربان صدقه باز می شد. بعد از پنجاه شصت سال که از دنیا رفت، حتی یک نفر از او دلخور نبود.
🌪 من دو خواهر از همسر دوم پدرم دارم. مادرِ این دو خواهرم زود از دنیا رفت. این دو خواهر زیر بال و پر مادرم بزرگ شدند. مامان هوای این دو خواهر را داشت و مراقبان بود. حواسش به آنها بود. هیچ وقت سر سفره اجازه نمی داد قبل از آن دو خواهر دست به غذا ببریم. مامان که از دنیا رفت، این دو خواهر ناتنی بیشتر از ما بی تابی می کردند؛ انگار مادر خودشان را از دست داده بودند.
#پوتین_قرمزها
#خاطرات_جنگ
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🌪از طرف دیگر، ذات من با کسی در جنگ و ستیز نیست و روحم با همه دستِ دوستی می دهد. این ویژگی موروثی از مادر به من رسیده بود. سرشت و جوهره ی من با مهربانی کردن ممزوج است، تا برانگیختن دشمنی.
🌪مادرم این طور بود. او مهربان بود. زبان بد بلد نبود. دهانش فقط به قربان صدقه باز می شد. بعد از پنجاه شصت سال که از دنیا رفت، حتی یک نفر از او دلخور نبود.
🌪 من دو خواهر از همسر دوم پدرم دارم. مادرِ این دو خواهرم زود از دنیا رفت. این دو خواهر زیر بال و پر مادرم بزرگ شدند. مامان هوای این دو خواهر را داشت و مراقبان بود. حواسش به آنها بود. هیچ وقت سر سفره اجازه نمی داد قبل از آن دو خواهر دست به غذا ببریم. مامان که از دنیا رفت، این دو خواهر ناتنی بیشتر از ما بی تابی می کردند؛ انگار مادر خودشان را از دست داده بودند.
#پوتین_قرمزها
#خاطرات_جنگ
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
۴۳۳
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.