ادامه پارت

ادامه پارت: ⑥⑥

ویو میونگ
من همه چیزو دیدم مثل یک روح تمام صحنه هارو دیدم مثل یه روح داشتم همه چیو میدیم همشون رنگشون پریده بود هقشون بود دکتر هم خوب چیزی گفت ولی همه حرفاش واقعیت بود یهو بهوش اومدم داخل یه اتاق بودم نگاه به دستم انداختم دیدم که پانسمانش کردن بهم سروم وصل بود یهو در باز شد همون دکتره اومد داخل و با ذوق گفتـ

دکتر: بهوش اومدین واقعاً که شما خیلی مقاوم هستین تا حالا همچین کسی ندیده بودم(یهو ذوقش محو شد)
ولی شما خیلی با به پا باز کردن مقاومت کردید چتون شده بود که انقدر از دنیا فراری بودین
☆درسته من مثل یک روح همه صحنه هارو دیدم چیزایی که به مامانم گفتید رو هم دیدم من فقط از خانوادم عشقم ضربه دیدم عشقم برای بار دوم بهم خیانت کرد خانوادمم هعی چی بگم داخل کل زندگیم عذاب کشیدم عشقم بهم گفت هرزه حرومزادع عوضی
خانوادم بهم گفتن عوضی نحث عامل کل مشکلاتم بهم هر چی تونستن گفتن عشقمم بهم گفت همش یه بازی بود و منو دوست نداشته ولی من خوب نقش هرزه بازی کردم (یهو با گریه) بابا منم انسانم بسه دیگه چند دفعه بیخشم چند دفعه چشم پوشونی کنم
دکتر: واقعاً زندگی سختی داری (بغض)
☆اگه میشه بگین داخل همون حالم میخوام انتقام بگیرم میخوام اذاب بکشن تا دیگه منو اذاب ندن بهشون بگین یه بار از دنیا رفتمو دوباره اومدم
دکتر: باشه دخترم