تهیونگ حرفم و باور کرد چون بهم اعتماد کرد و گفت بهش کمک

¥تهیونگ حرفم و باور کرد چون بهم اعتماد کرد و گفت بهش کمک کنم و منم بهترین راه حل و بهش معرفی کردم...حالا هم بمون تو اتاق
ویو کلارا
بیدار شدم داخل یه اتاق بودم به پاهام زنجیر بسته شده بود دوباره افتاده بودم تو چهار دیواری بابایی توروخدا بیا دیگه نجاتم بده رفتم سمت اینه قدی خیلی زشت شده بودم که صدای کلید اومد سریع رفتم خوابیدم رو تخت و خودم و زدم به خواب که در باز شد صدای قدم هاش نزدیک شد
¥پرنسس خانم نمیدونی چه کارایی باهات دارم...
دستمو بلند کرد و یه آمپول زد که به شدت درد داشت بدترین دردی که تجربه کردم و سیاهی کامل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیدار شدم که گز گزی روی دستم حس کردم که دیدم یه دایره متوسط رو دستم ایجاد شده و روش نوشته(برده جن...سی) خیلی ترسیدم یه بادیگارد اومد و زنجیرارو باز کرد و منو برد پیش یه عالمه دختر از دختری که کنارم بود و داشت گریه میکرد پرسیدم
=ا..اینجا چه خبره؟این چیه؟(اشاره به دستش)
©خ..خوش به حالت کاش من ب..برده جن..سی بودم
=چی میگییی
که دست خودشو دیدم روش نوشته بود
(اسب)
=ی.. یعنی چی؟
©یعنی از من به عنوان اس.ب استفاده میکنن و تو تویله نگهم میدارن (گریه)بیا بریم به ارباب بگیم جا هامونو عوض کنه خواهش میکنم
=چیییی (داد)
بادیگارد اومد
~خفه شو بر.ده...
=ب.. ببخشید
دیدگاه ها (۴۰)

حاجیا...خدایی تا حالا سر فیکم گریه کردین؟؟من باور نمیکنممممم...

دفعه بعد که گفتن فیک اعضا رو اذیت می‌کنه اینو نشونشون بدین

√خودتو نزن به اون راه می‌دونم کار توعه...¥اره کار منه و ازش ...

تقدیم با عشق به کاپم 🤣🪽❤️

هرزه ی حکومتی پارت ۴ که جیمین و جیهوپ...دستاشون و گذاشتن روی...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۷ دلم نمیخواست برم بیرون دنبال یه ب...

نجات پروانه 🖤🦋پارت ۳که یهو یکی اومد داخل درو بست رومو برگردو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط