عشق حاضر جواب من p115
نمیدونم کجا بود ولی بعد از چند لحظه دیدم که با سرعت داشت به طرفه ما میومد ... وقتی رسید
با اخمو نگرانی به لیسا گفت:
- آیومی چشه؟
پشت سرش کنارم زانو زد اروم منو بغل کرد جوری که تکیه گاه سرم سینه اش
بود ... قلبش تاپ تاپ تاپ مثل طبل صدا میداد
نا خدا گاه به هق هق افتادم ... جیمین دستشو رو سرم گذاشتو شروع کرد اروم نوازشم کرد ...
- هیس ... اروم عزیزم ... پاشو بریم دکتر .. پاشو ...
با ناله گفتم:
- جیمین؟
با یه لحن خاصی که دلمو میلرزوند گفت:
- جونه دلم؟
گر گرفتم اولین بار بود اینجوری باهام حرف میزد ... یکم مکث کردمو گفتم:
- پام درد میکنه ..
یه بوسه نرم رو سرم زد که باعث شد لیسا با شیطنت بگه:
- داداش اینجا خانواده نشسته ... پاشو حداقل ببریمش دکتر تا از درد تلف نشده وقت واسه کارای
عاشقانه هست!
با اون وضیعت سرخ شدم ای لیسا اگه حالم خوب بود الآن تو اون دنیا بودی ... داشتم تو دل به این
بشر بدو بیارا میگفتم که نمیدونم چطوری یه ان از زمین فاصله گرفتم! در اون لحظه داشتم از یه چیزی به اسمه
خجالت اب میشدم ... این جمن گلابی جلو اون همه ادم منو بغل کرده بود با اعتراض اروم بهش گفتم:
- بذارم زمین خودم میام ابروم رفت!
لبخنده مهربونی زد و گفت:
- نمیخواد خجالت بکشی فسقلی!
با مشت زدم به سینش ...
- میگم بذارم زمین ...
ابروهاشو داد بالا و گفت:
- نوچ نمیشه دلم نمیخواد!
زیر لب گفتم:
- بچه پررو!
- شنیدم چی گفتی الآن باهات کاری ندارم پات چلاغه بذار خوب شی جبران میکنم!
پامو گچ گرفتن دردش کمتر شده بود ولی بازم درد میکردا نکه خوبه خوب شده باشه!
خانومو اقایه پارک مثله پروانه دورم میگشتن ... بچه ها هم که نگوو مخصوصا این جمن
که دهنه منو گلابی کرد از بس گفت اینو بخور اینو بپوش این کارو بکن اون کارو نکن!
جای ننم خالی نیست ببینه کی جاشو گرفته! با زنگ خوردن گوشیم به صفش نگاه
کردم شماره اشنا نبود ولی جواب دادم:
- بله
صدای دختری تو گوشم پیچید:
- سلام آیو خوبی عزیزم؟
- سلام ممنون ببخشید شما؟
خنده ای کردو گفت:
- ملودی یادت اومد؟!
یاده اون دختر افتادم که تو پارک با اون پسره دعوا میکرد ...
- آ .. اره چطوری
- مرسی پس هنوز منو فراموش نکردی؟
- اوه معلومه که نه
- آیو زنگ زدم ازت تشکر کنم ..
- بابته؟
- من زندگیمو به تو مدیونم ... یادته همون پسری که عاشقش بودم؟
- اره اره خب!
- من تازه فهمیدم که چه جور ادمه پستیه! دیگه فراموشش کردم دیگه بهش فکر نمیکنم!
- این عالیه دختر ایول داری!
- یه خبرم دیگم دارم برات!
با اخمو نگرانی به لیسا گفت:
- آیومی چشه؟
پشت سرش کنارم زانو زد اروم منو بغل کرد جوری که تکیه گاه سرم سینه اش
بود ... قلبش تاپ تاپ تاپ مثل طبل صدا میداد
نا خدا گاه به هق هق افتادم ... جیمین دستشو رو سرم گذاشتو شروع کرد اروم نوازشم کرد ...
- هیس ... اروم عزیزم ... پاشو بریم دکتر .. پاشو ...
با ناله گفتم:
- جیمین؟
با یه لحن خاصی که دلمو میلرزوند گفت:
- جونه دلم؟
گر گرفتم اولین بار بود اینجوری باهام حرف میزد ... یکم مکث کردمو گفتم:
- پام درد میکنه ..
یه بوسه نرم رو سرم زد که باعث شد لیسا با شیطنت بگه:
- داداش اینجا خانواده نشسته ... پاشو حداقل ببریمش دکتر تا از درد تلف نشده وقت واسه کارای
عاشقانه هست!
با اون وضیعت سرخ شدم ای لیسا اگه حالم خوب بود الآن تو اون دنیا بودی ... داشتم تو دل به این
بشر بدو بیارا میگفتم که نمیدونم چطوری یه ان از زمین فاصله گرفتم! در اون لحظه داشتم از یه چیزی به اسمه
خجالت اب میشدم ... این جمن گلابی جلو اون همه ادم منو بغل کرده بود با اعتراض اروم بهش گفتم:
- بذارم زمین خودم میام ابروم رفت!
لبخنده مهربونی زد و گفت:
- نمیخواد خجالت بکشی فسقلی!
با مشت زدم به سینش ...
- میگم بذارم زمین ...
ابروهاشو داد بالا و گفت:
- نوچ نمیشه دلم نمیخواد!
زیر لب گفتم:
- بچه پررو!
- شنیدم چی گفتی الآن باهات کاری ندارم پات چلاغه بذار خوب شی جبران میکنم!
پامو گچ گرفتن دردش کمتر شده بود ولی بازم درد میکردا نکه خوبه خوب شده باشه!
خانومو اقایه پارک مثله پروانه دورم میگشتن ... بچه ها هم که نگوو مخصوصا این جمن
که دهنه منو گلابی کرد از بس گفت اینو بخور اینو بپوش این کارو بکن اون کارو نکن!
جای ننم خالی نیست ببینه کی جاشو گرفته! با زنگ خوردن گوشیم به صفش نگاه
کردم شماره اشنا نبود ولی جواب دادم:
- بله
صدای دختری تو گوشم پیچید:
- سلام آیو خوبی عزیزم؟
- سلام ممنون ببخشید شما؟
خنده ای کردو گفت:
- ملودی یادت اومد؟!
یاده اون دختر افتادم که تو پارک با اون پسره دعوا میکرد ...
- آ .. اره چطوری
- مرسی پس هنوز منو فراموش نکردی؟
- اوه معلومه که نه
- آیو زنگ زدم ازت تشکر کنم ..
- بابته؟
- من زندگیمو به تو مدیونم ... یادته همون پسری که عاشقش بودم؟
- اره اره خب!
- من تازه فهمیدم که چه جور ادمه پستیه! دیگه فراموشش کردم دیگه بهش فکر نمیکنم!
- این عالیه دختر ایول داری!
- یه خبرم دیگم دارم برات!
- ۲.۸k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط