پارت

#پارت۵۹
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
_شام حاضره بیابریم میزوچیدم
لبخندی زدودستموتودستش گرفت بازم همون حس بدومعذب بودن بهم دست داد
بی حرف رفتیم نشستیم روصندلی مامان بلندشد
_من برم بچم اکتایم صداکنم بیاد
هیچ کدوم حرفی نزدیم بعیدمیدونستم بیاد
کمی برنج کشیدم توبشقابم ولی فقط بازی میکردم چجوری بشینم راحت شام بخورم وقتی اکتای باحال گرفتش تواتاقش گرسنه بمونه
توهمین فکرابودم که مامان همراه اکتای اومدن نشستن پشت میز روصندلی
برخلاف تصورم اخمی نداشتوکاملاریلکس بود
تعجبم زمانی زیادشدکه روبه ایمان گفت
_چراچیزی نمیخوری،نکنه به دل گرفتی داداش ماکه غریبه نیستم
ایمانم مثل من جاخورد
_میخورم
_کونمیخوری که من واقعا شرمندتم خودت که منوبهترمیشناسی زودقاطی میکنم سراین چیزا
*چشمکی زدوادامه داد
_قهرکنیدتوعروسیتون نمیرقصما حالاهی شمادوتاقیافه بگیرین ازماگفتن بود
بابهت نگاش کردم یعنی عین خیالش نبودهه پس چی فکردی ارمغان احمق فکردی ناراحت میشه
ایمان لبخندبزرگی زد چندسال بودرفیق بودنومیدونستم نظراکتای درباره ی ازدواجمون مهمه براش
_نوکرتم داداش خیلی اقایی بجون خودت من ازاول گفتم بهت خبربدیم میدونی که بدون توصفایی نداره مراسممون
این ارمغان خانم شمانمیزاشت بگیم میگفت قاطی میکنی
**اکتای نیم نگاهی بهم کردوباخنده گفت
_خب اگه کس دیگه ای غیرازتوبودمیزدم دهنشوصاف میکردم ولی خب توفرق داری بایدخوب هواشوداشته باشیا وگرنه بامن طرفی
ایمان دستشوروشونه ام گذاشت که یه لحظه حس کردم اکتای باخشم نگاش کردولی ثانیه ای بعدخبری ازاون خشم نبودحتماتوهم زدم
_مطمعن باش دنیاروبه پاش میریزم خیالت تخت
مامان باخوشحالی شاهدمکالمشون بود بی اشتهادوسه قاشق خوردموعقب کشیدم ولی برعکس من اکتایوایمان بااشتهاکلی خوردن
***میزوجمع کردموبه هال برگشتم اکتایوایمان درحال گپ زدن بودن یکم که گذشت ایمان ازجاش بلندشدوبا اجازه ازمامان خدافظی گرمی ازاکتای رفت بیرون
دنبالش رفتم تاراهیش کنم واردحیاط شدیم باعلاقه نگام کردواروم کشیدم توبغلش
_مواظب خودت باشیا کارداشتی بهم زنگ بزن
دیدگاه ها (۱)

#پارت۶۰#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسالاروم ازم جداشدوچشمکی ز...

#پارت۶۱#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسالخواستم بشینم که درباکل...

#پارت۵۸#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسالبااسترس بهم نگاه میکرد...

#پارت۵۷#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال_چیشدمادرخب اون چایی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط