گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال

گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟

پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی


این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد

به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای


تو کجایی و منِ ساده ی درویش کجا؟
تو کجایی و منِ بی خبر از خویش کجا؟

در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند

عاشق چشم تو هستم و ز من بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری
دیدگاه ها (۵)

تو خواهی رفت، دیگر حرفِ چندانی نمی ماندچه باید گفت با آن کس ...

برایش شعر خواندم اشک هایش را درآوردمپس از یک عمر خاموشی صدای...

زیبا سلام،یک شب دیگر بدون تو ...

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است خاتون دل و دمــــــــــ...

my little strawberry

گفتم از کوه بگویم ! قدمم می‌لرزداز تو دم می‌زنم اما قلمم می...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط