پارت صدو چهل...
#پارت صدو چهل...
#کارن...
سورین : راستی کارن جان امشب من سورپرایز های خوبی واسه تو و این برده کوچولوت دارم...
پس اون شهاب کار خودش رو کرده بود و حالا سورین از همه چی خبر داشت اگه جاش بود حتما الان مشتم رو با فکش اشنا میکردم ....
این حرف رو زد و با چشمکی ازمون جدا شد....
کامین: حالا میخوای چی کار کنی...
ترانه : میگم منظور سورین با برده کی بود...
نگاهی به کامین که جواب ترانه رو یه جوری بده فعلا نگاهی به جانان کردم دستاش رو مشت کرده بود تا از لرزشش بخاطر ترس جلو گیری کنه...جوجه رنگی من با تموم شیطنتاش خیلی ضعیف بود دستش رو گرفتم تا کمی ارومش کنم اونم نگاهی بهم کرد و نشست ...
من: نگران نباش تو مال منی کسی تو رو نمیتونه ازم بگیره...
جانان فقط نگاهم میکرد ...
رو به کامین کردم و گفتم: باید یه جوری بفهمیم میخوان چی کار کنن واسه امشب...
کامین: اره بهتر از اینه که تو عمل انجام شده قرار بگیری....
اصلا از نگاه سورین رو جانان خوشم نمیاد ....
من: منم اون مال منه و کسی نباید چشمش دنبال مال کارن باشه مدتی این شهاب رو ول کردم واسم این جوری شاخ شده...حساب دهن لقیش رو خوب میگیرم ازش...
کامین: میخوای چی کار کنی؟؟.
من: به وقتش الان حواست به جانان باشه شیش دنگ برم ببینن قرار چه نقشه ای رو برای به دام انداختنم اجرا کنن این لاشخورا...
کامین: خیالت تخت برو ...
از جام بلند شدم و به سمت سویل رفتم اون میتونست اطلاعات داشته باشه...
داشت میرقصید با این که اصلا دوست نداشتم باهاش برقصم ولی رفتم کنارش و اونم که متوجه من شد پارتنرش رو ول کردو اومد سمتم با لبخند مصنوعی منم برگشتم و دستش رو گرفتم و باهاش همراهی کردم ....
بعد از این که رقص تموم شد اومدیم کنار ایستادیم...
سویل: وای ممنون کارن عاشقتم پسر خیلی خوب...
من: خواهش میکنم حوصلم سر رفته بود دیگه ....
سویل: اخه واسه چی ...نگران نباش ادامه قرار بیشتر خوش بگذره...
من: چطور؟؟؟
سویل: هیچی بابا سورین یه برنامه داره مثل این که....
من: نمیدونی چیه برنامش...
سویل : نه چلی فک کنم قرار یه چیزی مثل شرط بندی باشه البته فک کنم...اینا رو ول کن کارن جون چیزی مخوری بگم برات بیان ...
من: نه ترجیح میدم هوشیار باشه امشب رو ...
لبخندی زدو خودش جامی گرفت ...
دیدم دیگه اینجا ایستادنم بی فایده هستش از سویل معذرت خواهی کردمو و پیش بچه ها برگشتم...
کامین: چی شد چیزی فهمیدی...
من: اره مثل این که قرار یه برنامه قمار داشته باشن...
کامین: این چه ربطی به تو داره تو که قمار نمیکی...چطوری میخواد سر میز بشونتت....
من: تو همین فکرم چطوری میخوان...
همه جمع شده بود دور پیست رقص کامین و ترانه رفتن واسه خودشون ولی من خیلی فکرم درگیر بود مثل این که سورین داشت واسه یه دونه خواهرش رقص کارد میرفت اون وسط...
واقعا مسخره بود این کار....بعد از...
#کارن...
سورین : راستی کارن جان امشب من سورپرایز های خوبی واسه تو و این برده کوچولوت دارم...
پس اون شهاب کار خودش رو کرده بود و حالا سورین از همه چی خبر داشت اگه جاش بود حتما الان مشتم رو با فکش اشنا میکردم ....
این حرف رو زد و با چشمکی ازمون جدا شد....
کامین: حالا میخوای چی کار کنی...
ترانه : میگم منظور سورین با برده کی بود...
نگاهی به کامین که جواب ترانه رو یه جوری بده فعلا نگاهی به جانان کردم دستاش رو مشت کرده بود تا از لرزشش بخاطر ترس جلو گیری کنه...جوجه رنگی من با تموم شیطنتاش خیلی ضعیف بود دستش رو گرفتم تا کمی ارومش کنم اونم نگاهی بهم کرد و نشست ...
من: نگران نباش تو مال منی کسی تو رو نمیتونه ازم بگیره...
جانان فقط نگاهم میکرد ...
رو به کامین کردم و گفتم: باید یه جوری بفهمیم میخوان چی کار کنن واسه امشب...
کامین: اره بهتر از اینه که تو عمل انجام شده قرار بگیری....
اصلا از نگاه سورین رو جانان خوشم نمیاد ....
من: منم اون مال منه و کسی نباید چشمش دنبال مال کارن باشه مدتی این شهاب رو ول کردم واسم این جوری شاخ شده...حساب دهن لقیش رو خوب میگیرم ازش...
کامین: میخوای چی کار کنی؟؟.
من: به وقتش الان حواست به جانان باشه شیش دنگ برم ببینن قرار چه نقشه ای رو برای به دام انداختنم اجرا کنن این لاشخورا...
کامین: خیالت تخت برو ...
از جام بلند شدم و به سمت سویل رفتم اون میتونست اطلاعات داشته باشه...
داشت میرقصید با این که اصلا دوست نداشتم باهاش برقصم ولی رفتم کنارش و اونم که متوجه من شد پارتنرش رو ول کردو اومد سمتم با لبخند مصنوعی منم برگشتم و دستش رو گرفتم و باهاش همراهی کردم ....
بعد از این که رقص تموم شد اومدیم کنار ایستادیم...
سویل: وای ممنون کارن عاشقتم پسر خیلی خوب...
من: خواهش میکنم حوصلم سر رفته بود دیگه ....
سویل: اخه واسه چی ...نگران نباش ادامه قرار بیشتر خوش بگذره...
من: چطور؟؟؟
سویل: هیچی بابا سورین یه برنامه داره مثل این که....
من: نمیدونی چیه برنامش...
سویل : نه چلی فک کنم قرار یه چیزی مثل شرط بندی باشه البته فک کنم...اینا رو ول کن کارن جون چیزی مخوری بگم برات بیان ...
من: نه ترجیح میدم هوشیار باشه امشب رو ...
لبخندی زدو خودش جامی گرفت ...
دیدم دیگه اینجا ایستادنم بی فایده هستش از سویل معذرت خواهی کردمو و پیش بچه ها برگشتم...
کامین: چی شد چیزی فهمیدی...
من: اره مثل این که قرار یه برنامه قمار داشته باشن...
کامین: این چه ربطی به تو داره تو که قمار نمیکی...چطوری میخواد سر میز بشونتت....
من: تو همین فکرم چطوری میخوان...
همه جمع شده بود دور پیست رقص کامین و ترانه رفتن واسه خودشون ولی من خیلی فکرم درگیر بود مثل این که سورین داشت واسه یه دونه خواهرش رقص کارد میرفت اون وسط...
واقعا مسخره بود این کار....بعد از...
۱۶.۳k
۱۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.