پارت صدو چهل و یک...
#پارت صدو چهل و یک...
#کارن...
بعد از کلی مسخره بازی خلاصه کارد رو دادن سویل اونم پشت کیک تولدش ایستاد ولی نمیدونم سورین چی در گوشش گفت که ...
سویل: دوستای گلم که اینجا هستین واسه تولدم سورین به بازی پوکر گذاشته از طرف خودش هم معاونت یکی از شعب رو گذاشته در عوض باخت و از بقیه هم دعوت میکنه بازی کنن مخصوصا کارن جون رو ...امید وارم بازی جالبی شه تقابل دوتا شرکت دار بزرگ .....
سورین: البته اگه کارن جان این قدر جنم داشته باشن و بیان با من بازی کنن...
داشتم از عصبانیت میترکیدم مردک عوضی عمدا جلوی این همه گفته تا منو بکشونه سر میز ....فک میکنی ازت میترسم ...
همگی سر ها به طرف من چرخیده بود و منتظر بودن ببینن من قبول میکنم یا نه...
من: سورین جان من هستم ولی میخوام از الان خودت رو واسه دادن معاونت بهم اماده کنی...
چند تا از افراد حاضر داخل جمع هم پیشنهاد رو پذیرفتن اخر کیک رو بریدن و سروع کردن هدیه ها رو باز کردن ...
کادو ها که تموم شد ...دوباره شروع کردن رقصیدن کامین همش از این که چرا قبول کردم میگفت و ترانه هم سعی در اروم کردن جانان رو داشت خلاصه واسه شام همگی رو صدا زدن میلم نمیکشید ولی بخاطر این که جانان تنها نره همراهیش کردم و تا کنار میز باش رفتم بعد از چند دقیقه جانان با دوتا بشقاب اومد طرفم...
بشقاب رو گرفت طرفم و گفت:
بیا بخور معدت خالی نمونه میدونم حالت خوب نیست ولی فک کنم بهتره یه چیزی بخوری ...
از این که حواسش بود کمی از عصبانیتم کم شد و بشقاب رو ازش گرفتم و به سمت میزمون رفتیم بعد از شام که منو و جانان کمی بیشتر نخوردیم ....
سورین یه میز بزرگ اورد و وسط پیست رقص گذاشت و صندلی دوش چید و همه رو گفت بیان منو جانان هم رفتیم روی صندلی نشستم و جانان رو گفتم بالای سرم بایسته و به هیچ عنوان تکون نخوره...
چند تا از کله گنده هایی که دعوت بودن هم نشستن و بقیه همه دورمون جمع شدن تا بیننده باشن ...
کامین و ترانه هم کنار جانان ایستادن و هر کسی یا ویلا و خونه وسط میزاشتن یا مقداری از سحام شرکتشون رو که خیلی میارزید میخواستم یکی از خونه ها رو شرط بزارم که ...
سورین : کارن من اگه از تو بردم میخوام خودم انتخاب کنم چی میخوام..
من: این دیگه چه کاریه منم مثل بقیه چیزی وسط میزارم...
سورین : بابا نترس نمیخوام چیز سختی که ...برای بقبه چیزی بزار ولی من خودم میخوام انتخاب کنم...
میدونم چی میخواست ولی ارزوش رو به دلت میزارم....
اون چیزی که تو میخوای الان جزی از منه....
من: باشه اشکال نداره ولی فک نکنم بتونی چیزی بخوای چون من قصد باخت به تو رو ندارم...
سورین: معلوم میشه...
کارتا تقسیم شدن و بازی شروع ....
خبری از شهاب نبود و این نگرانم میکرد نمیدونم چه نقشه ای دارن....
با عصبانیت کارت اخرم رو انداختم وسط میز....
نظر
#کارن...
بعد از کلی مسخره بازی خلاصه کارد رو دادن سویل اونم پشت کیک تولدش ایستاد ولی نمیدونم سورین چی در گوشش گفت که ...
سویل: دوستای گلم که اینجا هستین واسه تولدم سورین به بازی پوکر گذاشته از طرف خودش هم معاونت یکی از شعب رو گذاشته در عوض باخت و از بقیه هم دعوت میکنه بازی کنن مخصوصا کارن جون رو ...امید وارم بازی جالبی شه تقابل دوتا شرکت دار بزرگ .....
سورین: البته اگه کارن جان این قدر جنم داشته باشن و بیان با من بازی کنن...
داشتم از عصبانیت میترکیدم مردک عوضی عمدا جلوی این همه گفته تا منو بکشونه سر میز ....فک میکنی ازت میترسم ...
همگی سر ها به طرف من چرخیده بود و منتظر بودن ببینن من قبول میکنم یا نه...
من: سورین جان من هستم ولی میخوام از الان خودت رو واسه دادن معاونت بهم اماده کنی...
چند تا از افراد حاضر داخل جمع هم پیشنهاد رو پذیرفتن اخر کیک رو بریدن و سروع کردن هدیه ها رو باز کردن ...
کادو ها که تموم شد ...دوباره شروع کردن رقصیدن کامین همش از این که چرا قبول کردم میگفت و ترانه هم سعی در اروم کردن جانان رو داشت خلاصه واسه شام همگی رو صدا زدن میلم نمیکشید ولی بخاطر این که جانان تنها نره همراهیش کردم و تا کنار میز باش رفتم بعد از چند دقیقه جانان با دوتا بشقاب اومد طرفم...
بشقاب رو گرفت طرفم و گفت:
بیا بخور معدت خالی نمونه میدونم حالت خوب نیست ولی فک کنم بهتره یه چیزی بخوری ...
از این که حواسش بود کمی از عصبانیتم کم شد و بشقاب رو ازش گرفتم و به سمت میزمون رفتیم بعد از شام که منو و جانان کمی بیشتر نخوردیم ....
سورین یه میز بزرگ اورد و وسط پیست رقص گذاشت و صندلی دوش چید و همه رو گفت بیان منو جانان هم رفتیم روی صندلی نشستم و جانان رو گفتم بالای سرم بایسته و به هیچ عنوان تکون نخوره...
چند تا از کله گنده هایی که دعوت بودن هم نشستن و بقیه همه دورمون جمع شدن تا بیننده باشن ...
کامین و ترانه هم کنار جانان ایستادن و هر کسی یا ویلا و خونه وسط میزاشتن یا مقداری از سحام شرکتشون رو که خیلی میارزید میخواستم یکی از خونه ها رو شرط بزارم که ...
سورین : کارن من اگه از تو بردم میخوام خودم انتخاب کنم چی میخوام..
من: این دیگه چه کاریه منم مثل بقیه چیزی وسط میزارم...
سورین : بابا نترس نمیخوام چیز سختی که ...برای بقبه چیزی بزار ولی من خودم میخوام انتخاب کنم...
میدونم چی میخواست ولی ارزوش رو به دلت میزارم....
اون چیزی که تو میخوای الان جزی از منه....
من: باشه اشکال نداره ولی فک نکنم بتونی چیزی بخوای چون من قصد باخت به تو رو ندارم...
سورین: معلوم میشه...
کارتا تقسیم شدن و بازی شروع ....
خبری از شهاب نبود و این نگرانم میکرد نمیدونم چه نقشه ای دارن....
با عصبانیت کارت اخرم رو انداختم وسط میز....
نظر
۱۱.۸k
۱۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.