سلام ema عزیز

سلام ema عزیز
روز 351
تو نمی‌دانی برای صبح شدن و صبح بخیر گفتن به تو
من تمام شب را بیدار مانده ام و نقشه کشیده ام که اینبار تو را چگونه صدا کنم تا زمین بلرزید زیر گسل نگاهت
تو نمی‌دانی برای شب شدن و آرام گرفتن و خوابیدن در آغوش تو
من چگونه تمام ثانیه های آفتابی را نقشه کشیدم
تا با بوسه ای تو را بدرقه کنم به دنیایی ارام در پناهگاه آغوشم ، آنجاست که باز من نگهبان چشمان تو هستم
یهویی
دست نوشته های ذهن یک دیوانه
دیدگاه ها (۳)

از وقتی تو اومدی خدا هم معنی دیگری پیدا کرده

دیوانه وار دنبال واژه میگردم تا تمام احساسم را وقتی نیستی بن...

سلام ema عزیزروز 352خوبی قصه تنهایی من شبیه ستاره دنباله دا...

سلام ema عزیز روز 353سختی کار روزانه که تمام میشد ، توی راه ...

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتنتأثير اختران شما نیز بگذردسیف ف...

چپتر ۶ _ انتخابماه ها نقشه ریخته بودند.کاغذها، فایل ها، اسنا...

پارت هفتم گمشده ای شرق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط