vimin
Part 32🖤
یک هفته از دزدیده شدن جیمین میگذره..
دیگه امیدی به نجات نداشت...
فقط آرزو میکرد زود تر بمیره..
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پرش زمانی به دو روز بعد...
تهیونگ پشت میز نشسته بود،یه سیگار دستش بودو داشت به قاب عکس خودش و پدرش نگاه میکرد...
ویو تهیونگ:
چرا هیچ کاری نمیکنم..
آدرس و پیدا کردن.. ولی چرا هیچ حرکتی نمیزنم؟!
توی افکار خودش غرق بود که با صدای اعلان گوشیش که پیام اومد به حواسش جمع شد..
گوشیو باز کرد و با لوکیشن افضل که براش آدرس اون عمارتو فرستاده بود مواجه شد..
پوزخند معنا داری زد... و سیگارشو خاموش کرد و از جاش بلند شد..
+سونگ هو..
/بله آقای کیم..
+چنتا دوربین مخفی برام بیار.. میخوام وصل باشه به گوشیه خودم...
/چشم ولی یکی دو ساعت طول میکشه ویندوزشو بندازیم رو گوشی شما..
چون همشون به سیستم عمارت وصله...
+تو نیم ساعت انجام میدی..
سونگ هو با ترس و تعجب میگه..
/چشم ...
+منتظرم ..
continues✌️
لایک و کامنت..❤️❤️
یک هفته از دزدیده شدن جیمین میگذره..
دیگه امیدی به نجات نداشت...
فقط آرزو میکرد زود تر بمیره..
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پرش زمانی به دو روز بعد...
تهیونگ پشت میز نشسته بود،یه سیگار دستش بودو داشت به قاب عکس خودش و پدرش نگاه میکرد...
ویو تهیونگ:
چرا هیچ کاری نمیکنم..
آدرس و پیدا کردن.. ولی چرا هیچ حرکتی نمیزنم؟!
توی افکار خودش غرق بود که با صدای اعلان گوشیش که پیام اومد به حواسش جمع شد..
گوشیو باز کرد و با لوکیشن افضل که براش آدرس اون عمارتو فرستاده بود مواجه شد..
پوزخند معنا داری زد... و سیگارشو خاموش کرد و از جاش بلند شد..
+سونگ هو..
/بله آقای کیم..
+چنتا دوربین مخفی برام بیار.. میخوام وصل باشه به گوشیه خودم...
/چشم ولی یکی دو ساعت طول میکشه ویندوزشو بندازیم رو گوشی شما..
چون همشون به سیستم عمارت وصله...
+تو نیم ساعت انجام میدی..
سونگ هو با ترس و تعجب میگه..
/چشم ...
+منتظرم ..
continues✌️
لایک و کامنت..❤️❤️
۶.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.